گفت و گو با روزنامه هم میهن 3 اردیبهشت 1403 -
درحالیکه تمام توجه جهان پس از ۷ اکتبر متوجه خاورمیانه جدید با محوریت تحولات باریکه غزه شده بود، به ناگاه جهان در نیمهشب ۱۳ آوریل به فاصله میان ایران و فلسطین اشغالی چشم دوخت که به واسطه بسته شدن حریم هوایی کشورهایی همچون عراق، اردن و لبنان و همچنین تغییر مسیر پروازی شرکتهای هواپیمایی به سیاهچالهای فضایی شبیه شده بود.
حرکت پهپادها و پس از آن موشکهایی که به مقصد اسرائیل، خاک ایران را ترک کرده و در نهایت بهرغم ائتلاف نظامی ایجادشده به رهبری آمریکا برای رهگیری، بسیاری از آنها خود را به آسمان اراضی اشغالی رسانده و برخی نیز با اهداف ازپیشتعیینشده برخورد کردند، به مبدأ تاریخ جدیدی در تحولات خاورمیانه تبدیل شد که میتواند تبعات مثبت و منفی زیادی برای تهران داشته باشد.
ساسان کریمی، استاد روابط بینالملل دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران در گفتوگو با هممیهن معتقد است: «توازن قوا در منطقه از جهت نظامی به نفع ایران عوض شده است».
این تحلیلگر روابط بینالملل همچنین تاکید کرد که «ما اگر نقطه ضعفی داشته باشیم، که داریم، در ابعاد نرم و معنایی از قدرت و نه ابعاد سخت است؛ این مسئله نشان داده شده که آن چیزی که ما خیلی میشنویم، در خصوص بازدارندگی نیاز به سلاحهای متعدد وجود دارد، باوری غلط است».
کریمی در خصوص تبعات تحولات دو هفته اخیر نیز گفت: «چنین ماجرایی با کشورهای عربی موجب میشود که اولاً اقتدار نظامی ایران بیشتر در ذهنشان تثبیت شود و ثانیاً، هرچند آنها میدانند ایران قصد ندارد منازعه خودش را با کشورهای عربی بالا ببرد و بیشتر از موضوع ایران استفاده امنیتیسازی میکنند اما در بُعد تهدیدآورش میتواند فاصله تهران با همسایگانش را زیاد کند».
*در بیش از دو هفته گذشته و در آنچه از اول آوریل صورت گرفته، شاهد تحولاتی هستیم که در نهایت از آن با عنوان از سایه خارج شدن منازعات و جنگ میان ایران و اسرائیل یاد میکنند و شاید کمتر کسی پیشبینی آنچه در روز ۱۳ آوریل رخ داد را میکرد که پهپادها و موشکهای ایرانی مستقیماً با هدف اراضی اشغالی پرتاب شوند؛ از دیدگاه نظری چگونه میتوان تحولات این روزها را مورد بررسی و تحلیل قرار داد؟
ظرف زمانیای که من انتخاب میکنم ۶ ماه است و همه داستان جدید از ۷ اکتبر آغاز میشود؛ نکته اصلی این است که نتانیاهو با مخمصهای که خودش را در غزه گیر انداخته بود، تلاش داشت تا حداقل پای دو بازیگر دیگر یعنی ایران و ایالات متحده را به این بازی بکشاند. هرچقدر که تلاش کرد اما تهران هوشمندانه وارد این مهلکه نشد.
در نهایت اما نخستوزیر اسرائیل سطح تنش را تا جایی برد تا ایران را در یک دوراهی معماگونه قرار دهد. وقتی که کنسولگری ما در دمشق مورد اصابت قرار گرفت، اینکه چگونه عمل کنیم بههیچعنوان تصمیم آسانی نبود. بهطور بدوی البته تصمیم آسان است و باید جواب داد ولی به جهت وجود این ملاحظه که این تونلی است که خود نتانیاهو در حال حفر آن برای فرار از بنبست است، ایران تحفظهایی را برای خودش در نظر گرفته بود و محاسبات فراتر از سطح را برای خودش منظور میکرد؛ بنابراین مقداری هم طول کشید تا بخواهد واکنشاش را تنظیم و عملی کند و همانطور که آقای امیرعبداللهیان هم گفتند با بازیگران مؤثر در منطقه هم رایزنیهایی صورت گرفته بود تا هزینه این اقدام کاهش پیدا کند.
طراحی البته طراحی خوبی بود و خوب هم اجرا شد چراکه هم واکنش انجام شد و هم از آن شرایطی که نتانیاهو میخواست با بالا بردن سطح تنش از آن استفاده کند، تا حد زیادی حذر شد. البته در این شرایط موضوع غزه تا حد زیادی در اولویت پایین خبری قرار گرفته است و این واقعیت است، اما ایران چند موضوع جدید را به معادلات اضافه کرد که یکی از آنها، از سایه بیرون آمدن این تنازع میان ایران و اسرائیل است که البته در سایه نبود و تا حدی تعارفهای حقوقی وجود داشت که چه کسی میخواهد مسئولیت حمله به خاک کشور دیگری را برعهده بگیرد اما برای ایران دیگر این تعارف خیلی موضوعیت نداشت به واسطه اینکه کاری که اسرائیل کرد، این امر را موجه میکرد و ایران هم این ملاحظه را کنار گذاشت.
نکته دوم این است که نتانیاهو اینجای بازی را باخت که بازدارندگی و تصویر شکستناپذیری اسرائیل که در ۷ اکتبر دچار خدشه شده بود را مجدداً در معرض چالش قرار داد و خدشهدار کرد؛ به این معنا که تابویی که احیاناً حمله کردن به اسرائیل و به عهده گرفتن مسئولیت آن وجود داشت و امر خطیری تلقی میشد، توسط ایران شکسته شد و اتفاقاً نکته اصلی نیز این است که نشان داده شد بازدارندگیای که این روزها خیلی نقل محافل سیاست خارجی است از جنس اینکه اسرائیل بمب هستهای دارد، نیست.
مهمترین نتیجه این واکنش این بود که چنین نوعی از بازدارندگی وجود ندارد. داستان این بود که بازی با ریسک بالا از سوی تلآویو آغاز شد، ایران این بازی را تا حدی مدیریتشده اما با ریسک بالا ادامه داد و در نهایت واکنش اخیر اسرائیل در اصفهان، واکنش بسیار خفیفی بود و اگر الان به روزهای پیش از حمله به پایگاه هشتم شکاری اصفهان بازگردیم، به نظر میرسد عدم حمله اسرائیل منفعت بیشتری برایش داشت و ابهام به وجود آمده برای طرفداران خودش امیدوارکننده بود و حالا اگر تحلیلها را ببینید، طرفدارانی که پیشتر از همه کارهای اسرائیل دفاع میکردند، خیلی سرخورده شدهاند و به همین دلیل هم میگویند شاید این حمله تنها آزمایش و شروع یک سلسله حملات بوده و کسی باور نمیکند در جواب آن حمله بزرگ، یک واکنش در این سطح بروز کرده باشد.
معتقدم توازن قوا در منطقه از جهت نظامی به نفع ایران عوض شده است و ایران نشان داد، اسرائیل آن بازدارندگیای که گمان میرفت از نظر هستهای دارد را دارا نیست و از نظر سلاحهای متعارف هم قابلیتی کمتر از آنچه تصور میشد را در اختیار دارد. بنابراین از ۷ اکتبر لایه لایه هیمنه اسرائیل در حال شکستن است.
*ایران هم برای احیای قدرت بازدارندگی خود قدم در این مسیر قرار داد؛ آیا تهران در این مسیر موفق بود؟
اگر بخواهیم منصف باشیم واقعیت این است که بله؛ چراکه ایران توانست کاری که میخواهد انجام دهد را به سرانجام برساند به این معنا که با توجه به آن اعلام که ما از اینجا شلیک کردیم، تصمیم بر این بود که آسیب جانی و غیره زده نشود و تنها یک ضرب شست به اسرائیل نشان داده شود. بله نشان داده شد که ایران این توان را دارد که موشکهای خودش را به اسرائیل برساند. اسرائیل کوچک و تقریباً یکهفتادمِ ایران است، بنابراین هدف بسیار مناسبی برای موشک است.
من پهپادها را به دلیل کُندی در نظر نمیگیرم و حتی موشک کروز، اما موشکهای بالستیک شلیکشده که همه به هدف اصابت کرده، نشاندهنده این است که بازدارندگی ایران دقیقاً در آن مقیاسی که میگفت، وجود دارد و میتواند ظرف ۴۰۰ ثانیه، تعداد قابلتوجهی موشک بالستیک را به سمت اسرائیل شکیل کند و این از جهت نظامی، بازدارندگی دارد؛ هرچند ابعاد دیگری از بازدارندگی را نیز باید مورد توجه قرار دهیم.
*چالش و موضوع شاخص در هر کنش خارجی ما همواره جنگ رسانهای، روایت و دیپلماسی است و موضوع واکنش به اسرائیل در موضوع کنسولگری نیز از این قاعد مستثنی نیست و ما پس از ۱۳ آوریل شاهد نوعی همنوایی دیپلماتیک و شکلگیری ائتلاف در لحظه در مقابله با حمله ایران بودیم. ارزیابی شما چیست؟
ما اگر نقطه ضعفی داشته باشیم، که داریم، در ابعاد نرم و معنایی از قدرت و نه ابعاد سخت است؛ این مسئله نشان داده شده که آن چیزی که ما خیلی میشنویم در خصوص بازدارندگی نیاز به سلاحهای متعدد وجود دارد، باوری غلط است. آن چیزی که حداقل گلوگاه الان ماست مسئله توانمندی است؛ توانمندی در ایجاد و تثبیت یک گفتمان که بخشی از آن روایت اصلی است. برای مثال در خصوص غزه، الجزیره به تنهایی توانست این کار را صورت دهد و بخش قابل توجهی از آن بار معنایی را درست کرد و بخش قابل توجهی از افکار عمومی خبر، روایت و تحلیل خودشان را از الجزیره میگیرند و اما در موضوع ایران ما با ضعفهای مختلف معنایی چه از جهت رسانهای و چه دیپلماتیک مواجه هستیم.
هرچند نمیخواهم این ضعف را در سیاست داخلی بدانم اما واقعیت این است که اگر شما کادرهای بالایی که به سیاست داخلی وصل هستند را فراموش کنید، در هر صورت ما در کادرسازی و نگاهی که به موضوعات معنایی داریم، مقداری غیرحرفهایتر از موضوعات مهندسی و صنعتی است. در حوزه سیاست خارجی، موضوعات سخت از دید ما اصلیتر آمده و روی آنها سرمایهگذاری کردیم و میبینیم که جواب گرفتیم و از هیچ، موشک کروز و بالستیک ساختیم و جزو سرآمدهای این حوزه هستیم چراکه سرمایهگذاری کردیم؛ اول توجه کردیم که این موضوعات مهم است و بعد روی آن سرمایهگذاری و صبر کردیم و یک پروژه ۲ تا ۳ دههای را در نهایت پیش بردیم و به نتیجه رسیدیم اما در موضوعات معنایی اینگونه نیست و خیلی قابل توجه سیستم تصمیمسازی ما قرار نگرفته است اما تاثیرش اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست.
*در خصوص ائتلاف صورتگرفته علیه پهپادها و موشکهای ایرانی در حمله به اسرائیل، اردن به صورت مستقیم نقش داشت و برخی رسانهها نیز از نقشآفرینی عربستان و امارات نیز سخن گفتهاند؛ بهطور کلی این واکنش تهران، چه تبعات منطقهای در نوع نگاه و تعامل کشورهای عربی خواهد داشت؟
این امر هم فرصت و هم تهدید است؛ چنین ماجرایی با کشورهای عربی موجب میشود که اولاً اقتدار نظامی ایران بیشتر در ذهنشان تثبیت شود، ثانیاً، هرچند آنها میدانند ایران قصد ندارد منازعه خودش را با کشورهای عربی بالا ببرد و بیشتر از موضوع ایران استفاده امنیتیسازی میکنند اما در بُعد تهدیدآورش میتواند فاصله تهران با همسایگانش را زیاد کند. برای اینکه فاصله زیاد و احتمالاً خصمانه نشود، باید نمایندگیهای ما و اصولاً وزارت خارجه فعالتر باشند.
البته نقص مهمی که ما داریم و تنها در خصوص امارات صدق نمیکند این است که تبادلات تجاری ما با کشورهای عربی هم چندان قابل توجه نیست و هم در حوزههای نفتی که ما نه شریک هستیم و نه خریدار و فروشنده، سطح همکاریهای اوپکی ما پایین آمده و نقشآفرینی ایران به واسطه تحریمهای نفتی کم شده است و شاید بهعنوان یک بازیگر خیلی بزرگتری، روسیه در اوپکپلاس به آن ورود کرده و این یک بُعدی است که ما از دست دادهایم و در مبادلات دیگر تجاری و اقتصادی هم میتوانستیم روابط را گسترش دهیم؛ به واسطههای مختلفی که هم آنها قویتر و هم ما تحت فشارهای تحریمی هستیم، این فرصت را از دست دادیم چراکه مهمترین تلطیفکننده روابط و تثبیتکننده آرامش در روابط دو و چندجانبه، تجارت است و گارانتی اصلی برای هر توافقی همین ارتباطات هستند.
هابز میگفت بدون شمشیر، حرفها پوچ هستند اما واقعیت این است که در دنیای امروز، بدون اقتصاد، حرفها پوچ هستند. ایران دارای صنایع مختلف و توان مهندسی و پزشکی بالایی است اما متاسفانه به جای اینکه ما بتوانیم صادرات خدمات داشته باشیم، صادرات نیرو میکنیم و بخشی از نیروی ما تبدیل به نیروی مهاجرتی شده است. آنچه میتوانست اتفاق بیفتد این بود که تبادلات اقتصادی و تجاری ما موجب گارانتی ثبات در روابط باشد. هیمنه ایران خوب است اما نباید باعث ترس، امنیتیسازی و در نهایت فاصله گرفتن همسایگان و پناه بردن بیشتر آنها به خصمهای ایران بهویژه اسرائیل شود.
*پس از توافق عادیسازی روابط میان امارات و اسرائیل، شاهد امضای یک توافق امنیتی میان دو کشور بودیم که امارات در مقطعی با توجه به اقدامات دولت افراطی نتانیاهو مجبور به تعلیق آن شد اما تهدید وجود چنین توافقهایی میان همسایگان ایران و رژیم صهیونیستی همچنان وجود دارد. چگونه میتوان این شرایط فعلی را مدیریت کرد که واکنش عکس نداشته باشد و سایر کشورهای منطقه را به سمت اسرائیل سوق ندهد؟
مسئله بسیار وابسته به این است که ما در ابعاد معنایی چگونه این موضوع را مدیریت کنیم؛ این ابعاد معنایی بیشتر در جهت دیپلماتیک که دست ما باز است، باید بهگونهای پیش برود که ما از این فرصت که ناخواسته برایمان در ۷ اکتبر به وجود آمد و مانع از پیشبرد توافق ابراهیم شد، استفاده کنیم و نگذاریم بار دیگر به آن سمت پیش برود چراکه در سمت مقابل تقریباً همه دنیا موافق این توافق هستند برای اینکه تنش به ضرر آنهاست، درحالیکه عادیسازی به ضرر ماست.
برای اینکه بتوانیم همچنان جلوی روند عادیسازی را بگیریم باید بتوانیم روندی را آغاز کنیم که ماجرایی را که اسرائیل از سال ۱۹۹۱آغاز کرده، معکوس کنیم که همان امنیتیسازی ایران به بهانههای مختلفی از جمله برنامه هستهای ایران و غیره بوده که هدفش جانشینی ایران بهجای خودش بهعنوان تهدید اصلی منطقه بود و البته تا حدی هم موفق بوده تا فاصله ایران با اعراب را بسیار زیاد کند.
این کار و این مدیریت آسان نیست اما ممکن است و نیازمند یک طراحی، صبر و سرمایهگذاری است تا همان موضوع روایت را طراحی کنند و پیش ببرند. ما هیچ زمان این قصد را نداشتیم که همسایگانمان را بترسانیم، قدرت ما تثبیت شده است و نباید از جنس ارعاب باشد و باید مسائلمان را در بسترهای مختلفی که وجود دارد با همسایگان رفع کنیم هرچند امنیتیسازی در دهههای گذشته کار را برای ما سخت کرده است.
البته این همیشه سوال بوده که موضوعات منطقهای نسبت به موضوعات جهانی ما مقدم هستند یا موخر؟ چراکه برخی معتقدند اول باید موضوعات را با آمریکا و غرب حل کرد و بعد موضوعات منطقهای خود به خود حل میشوند و برخی میگویند اول باید موضوعات منطقهای را حل کنیم. شما در برجام هم دیدید که عربستان سعودی و برخی کشورهای دیگر منطقه به مزاحمها و منتقدان توافق تبدیل شدند.
*دو سناریوی پیش روی تقابل تهران و تلآویو قرار دارد که نخست پایان منازعه در مقطع کنونی و بازگشت آن به سمت سایه و نیابتی است و سناریوی دوم ادامه این منازعه به این شکل و ورودش به فاز جدید نظامی است؛ در این سناریوی دوم چند مؤلفه برای ایران چالشزا خواهد بود که یکی توانمندی پدافندی اسرائیل است که هرچند پس از ۷ اکتبر و ۱۳ آوریل تا حدی هیمنهاش از بین رفته اما همچنان سطح بالایی از پدافند را برای این رژیم ایجاد کرده و در کنار آن نیز میتواند در لحظه ائتلافی را علیه واکنشهای تهران ایجاد کند. معتقدید به کدام سمت حرکت خواهیم کرد؟
معتقدم این موضوع در کوتاهمدت تمام شده است اما در میانمدت و بلندمدت به سیاستهای مختلفی که در دنیا وجود دارد، وابستگی پیدا میکند چراکه امروز با اروپایی بسیار تندروتر از گذشته مواجه هستیم اما در واشنگتن این حمایت فعلاً از سیاست تهاجمی دولت اسرائیل حداکثری نیست و این دلایل مختلفی دارد؛ از جمله اینکه سال انتخابات و پایین آمدن مشروعیت کابینه افراطی نتانیاهو است که به هر صورت این موضوعات، هزینه حمایت زیاد از اسرائیل را در افکار عمومی بالا میبرد و کشورهای لیبرالدموکراسی نمیتوانند دست به هر کاری بزنند و به همین دلیل هم میبینید که آقای بایدن گفت ما در تهاجم همراه اسرائیل نیستیم.
با این حال در میانمدت ممکن است اساساً بایدن تغییر کند و ممکن است سیاستهایی که آقای ترامپ دور دومی با خودش میآورد، از جنس دیگری باشد و این حمایت و خطر بالقوهای که این حمایت ایجاد میکند به همراه تمام اِلمانهای قدرتی که شما مطرح کردید، فشار را بر روی ایران زیاد کند. یک سیاستی در اسرائیل وجود دارد با عنوان «سیاست هزار خنجر» که براساس آن تلاش دارند ایران را در موضوعات مختلف تحت فشار قرار دهند و بالاخره این موجودیت بزرگ در جایی با هزاران خنجر کوچک از پا در میآید.
ما یک تهدید فرهنگی هم داریم و اصولاً هر گاه در موضوعی برنده میشویم یا فکر میکنیم برنده شدهایم تا حدی محاسبه کردن را رها میکنیم و در ادامه نمیتوانیم آن دقت نظر و پیگیری پیشین را داشته باشیم و سرمستی اتفاق میافتد و ما را غیردقیق میکند. بنابراین باید مراقبت کنیم که از خودمان فریب نخوریم چراکه این یکی از ابوابی است که آدمیزاد از آن شکست میخورد.
نباید فریب بخوریم و این نکته مهمی است که باید توان خودمان را بالا ببریم اما توان منحصر به مسائل نظامی و سخت نیست، باید تلاش کنیم تا مسئله امنیتیسازی ایران را بهطور کلی شامل منطقه، هستهای و غیره را یک بار برای همیشه حل کنیم و این اصلاً به معنای عقبنشینی ما از مواضعمان نیست بلکه راهکارهای تخصصی دارد که چطور همانطور که میتوان از هیچ، به موشک بالستیک رسید، میتوان این روایت را هم در یک زمان محاسبهشدهای تغییر داد و این نیازمند اراده و تصمیم و طراحی و در نهایت اجرای پیگیرانه است.
*پس از ۷ اکتبر و تحولات نزدیک به ۶ ماه اخیر، شاهد نوعی از بازیگری از سوی ایالات متحده بودیم که در تلاش بود در راستای مدیریت گسترش تنش چه بهصورت کیفی و چه کمی، یک نوع همکاری مشخص را با ایران شکل داده و در برخی موضوعات مانند آنچه در پایگاه این کشور در مرز اردن رخ داد، که گمان میرفت با واکنش واشنگتن همراه باشد، از خود خویشتنداری نشان داد؛ آیا این سیاست ایالات متحده میتواند تعامل جدیدی را با ایران کلید بزند؟ این همکاری را چگونه تعریف میکنید؟
واقعیت این است که من فکر میکنم روابط ایران و ایالات متحده در دو سال گذشته بهطور متعهدانهای در طرفین، در راستای عدم افزایش سطح تنش بوده و این مسئله را در آن توافق شفاهی شاهد بودیم چراکه هر دو طرف، از این مسئله منتفع هستند؛ بهخصوص الان ایالات متحده در فاز انتخاباتی است بنابراین اصلاً نیازمند این نیست که بخواهد تنش جدیدی را ایجاد یا افزایش دهد. البته در این نوع رفتار یک تهدید هم وجود دارد و آن استخوان لای زخمهای متعدد و حل نشدن موضوعات است؛ به این معنا که ترجیح خود من این نیست که موضوعات حل نشوند ولی تنش بیشتر نشود چراکه این در کوتاهمدت هزینه را برای ما کم میکند اما در درازمدت هر زمان آنها بخواهند و موقعیتش را داشته باشند، تنش را زیاد میکنند.
باید یک جایی در شرایطی که آنها امروز در منطقه دارند و درگیر انتخابات هستند، استفاده کنیم و استفاده میکردیم که موضوعاتمان را بهصورت پایهای حل میکردیم. بله، پس از ۷ اکتبر یک همکاری نه اما همنوایی بین تهران و واشنگتن شکل گرفت که در جهت عدم افزایش تنش بود اما مشخص نیست پس از انتخابات چه اتفاقی بیفتد، به هر حال ما پس از ۲۱ ژانویه با یک رئیسجمهور دور دومی سروکار داریم و میدانیم که با قطع بین دورههای مختلف، هیچکس نمیتواند سه دوره در ایالات متحده رئیسجمهور باشد و در نتیجه رئیسجمهور بعدی چه در موضوعات جنگی و چه در موضوعات صلح اراده و توان بیشتری دارد و دغدغه دوباره رای گرفتن ندارد و بنابراین دور دوم حساس است ولی دست ما بسته است و از جایی به بعد بهویژه اگر آقای ترامپ بیاید کار برای ما سخت است و بهترین زمان پیش از انتخابات و الان است تا موضوعات را روی میز بگذاریم چراکه سود راهبردی چنین تعاملی تنها برای آمریکاست.
گذاشتن موضوعات روی میز هم البته به معنای این نیست که میخواهیم همه را حل کنیم بلکه حتی میتوانیم توافق کنیم که در برخی موضوعات هیچ توافقی با هم نداریم و نمیخواهیم آنها را حل کنیم اما برخی مسائل میتواند در این چارچوب به سمت حل و فصل پیش برود و در این میان افزایش تنش برای ما رفع میشود چراکه آنها هر زمان مشکلات خود را حل کنند میتوانند هر زمان اراده کنند، فشارها را بر ما افزایش دهند.
*آیا ۱۳ آوریل در نگاه غرب نیز تغییری ایجاد کرده و شاهد سیاست جدید در قبال ایران خواهیم بود؟
فکر میکنم ایالات متحده قائل به این بود که ایران حق مشروعی دارد و اگر به لایه زیرین مواضع نگاه کنید، همه تا حدی این همذاتپنداری را با ایران دارند که هر زمان اماکن دیپلماتیک مورد تعرض قرار بگیرد، جبران میکنند و در نتیجه این حق را به ایران دادند و همانطور که دیدید پس از حمله ایران، مواضعشان این بود که حالا دیگر تمام شده و از نتانیاهو میخواستند پاسخ ندهد که نشاندهنده این بود که تلویحاً قائل به این هستند که ایران حق داشت.
با این حال ممکن است به سمت فشارهایی از جنس کاهش فروش نفت علیه ما بروند که ما هم باید پیشنهادهای مختلفی را روی میز بگذاریم که از این امر پیشگیری کنیم. این در حالی است که دولت آقای بایدن دیگر تمایلی برای پای میز مذاکره با ایران آمدن از خود نشان نمیدهد اما میتوان با پیشنهادهای جامعتری آنها را به مذاکره جذب کرد.
به این علت که دولت در ایران اصولگراست به نظرم خوب است که این اراده را از خود نشان دهند. ما در چنین موضوعاتی باید ملی نگاه کنیم و فکر میکنم به نفع کشور است که در مسائل منطقه، غزه و یمن و البته هستهای پای میز مذاکره برویم و با مذاکره کمی جامعتر به قول علما دفع شر مقدر کنیم.
لینک روزنامه
دانلود متن مصاحبه
ویدئوی مصاحبه
لینک هم میهن آنلاین