منتشر شده در روزنامه اعتماد ۱۵ آبان ۱۳۹۹
با نزدیک شدن به انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری ایالات متحده هر روز گمانه زنی ها و شایعات بیشتری در حاشیه اخبار به گوش می رسند. اگر به دوره سی ساله گذشته یعنی پس از اتمام جنگ سرد و فروپاشی شوروی نگاه کنیم به شهود می توان دریافت که روند تحولات در سیاست داخلی بسیاری کشورها با گذشته متفاوت است. از مهم ترین این تفاوت ها نوع تاثیر و تاثرهای روزافزون این تحولات داخلی با یکدیگر و نیز سیاست بین المللی است. قطعا تاریخ سیاسی جهان نیز شاهدهای زیادی برای تاثیر گذاشتن و تاثیر پذیرفتن سیاست های داخلی کشورهاست. اما آنچه واضح به نظر می رسد تغییری است که جریان سریعتر و فراگیرتر اطلاعات در نقاط مختلف جهان است. اکنون نه تنها سیاستمداران و کارشناسان سیاست داخلی کشورهای دیگر را دنبال می کنند بلکه در عین حال حتی در دورترین روستاهای کشوری مانند ایران نیز سیاست و انتخابات در ایالات متحده با جزییات دنبال می شود.
در کنار ارتباطات و جریان فراگیر اطلاعات تاثیرپذیری زندگی افراد نیز بر این موضوع و تقویت انگیزه دنبال کردن اخبار موثر است: اینکه یک کشور تحریم می شود و مسائل خاص خود را پیدا می کند هم برای شهروندان آن کشور موضوع سیاست در کشور تحریم کننده را مهم تر می کند و هم برای تمام تجار و تولید کنندگانی که در کشورهای ثالث مبتلا به این تحریم ها بوده و برای مثال از صادرات کالا یا مسافرت به کشور تحریم شده باز داشته یا در اثر عدم رعایت دچار محدودیت ها و یا جرایم شده اند. این نیز خود مساله اخیری است که به علت تنگ شدن گذرگاه های بانکی و ارتباطات تجاری است که هر روز بیشتر زیر ذره بین نظارت نهادهای بین المللی و ملی قرار دارند.
مقدمه فوق و مشاهدات امروز نشان می دهد که از سویی مردمان و سیاستمداران کشورهای جهان امروز ناظر به سوم نوامبر هستند و حتی از سوی دیگر این خود بازی انتخابات در ایالات متحده نیز هست که در دامنه تاثیر پذیری از کنش های کشورهای دیگر قرار دارد به طوری که همواره این مدعا وجود دارد که دیگر قدرت ها و از همه بیشتر روسیه و چین و ایران در تلاش برای تاثیر گذاشتن بر نامزدهای انتخابات و نیز حتی روند برگزاری آن از طریق تبلیغات یا هک و غیره هستند.
از همین روی همواره مهم است که بتوان تحلیل صحیحی از طرف های مختلف این سیاست چند جانبه حول موضوعی مانند انتخابات پیش رو در واشنگتن به دست داد. اما به نظر می رسد اتفاقا آخرین تحلیلی که می توان ارائه داد در خصوص خود ایالات متحده است. چرا که تمام موضوع در امریکا به جزییات بسیار باریکی وابسته است که موضوع را از سطح تحلیل خارج کرده و منحصر به تفکیک حالات می کند و ما تنها درصدی نزدیک به پنجاه درصد را برای انتخاب هر یک از دو نامزد اصلی در دست داریم و باقی حدس و طرفداری است.
اما اگر بخواهیم پنج محور (برای ما) مهم را حول این واقعه قریب الوقوع بررسی کنیم شاید کار معنادارتری را انجام داده ایم. این پنج محور از نظر نویسنده تمایل غیر رسمی حاکمیت سیاسی در خاورمیانه (اعراب و اسرائیل)، اتحادیه اروپایی، چین و روسیه و از همه مهم تر ایران است:
- منطقه خاور میانه: بازیگران عمده این منطقه البته کشورهای عربی و اسرائیل هستند که امروز گفته و ناگفته دارای مواضع تاحدی مشترک در قبال دشمن یا رقیب مشترکی به نام ایران شده اند و حتی در نمایشی انتخاباتی به سود ترامپ چند کشور کوچک به برقراری روابط رسمی دیرهنگام با اسرائیل نیز تن داده اند. ذکر وصف «دیرهنگام» از آن روست که بر همگان عریان بوده و هست که کشوری مانند امارات عربی متحده سال هاست که دارای روابط غیر رسمی و تاحدی مخفیانه با اسرائیل است و حتی تجارت و تبادلات امنیتی میان این دو حاکمیت در جریان است. بنابراین ارائه این موضوع در صحنه انتخابات امریکا تنها نشان از این تمایل طرفین این بازی -یعنی کشورهای عربی و اسرائیل- به ماندن ترامپ در کاخ سفید دارد. اگر به سابقه تنش آلود روابط اوباما با شخص نتانیاهو و نیز بال و پر ندادن به حاکمیت عربستان سعودی در دوران اخیر دموکرات ها نگاه کنیم شکی باقی نمی ماند که این چند کشور عربی-بیشتر منظور عربستان، امارات و بحرین است- و اسرائیل که در سال های اخیر در مناطق مختلف از جمله یمن و سوریه در حال دست و پنجه نرم کردن با ایران نیز بوده اند هر کار می کنند تا حامی تمام قدی مانند ترامپ را در واشنگتن از دست ندهند. طبعا مبادلات اسلحه و نیز انرژی - به خصوص با تحریم نفتی ایران و جایگزینی توسط عربستان - ابعاد پرسود و مشوق های مادی واضحی بر این معنا هستند.
- اروپا: واقعیت این است که کشورهای بلوک لیبرال دموکرات شامل اتحادیه اروپایی به سردمداری آلمان و فرانسه، انگلستان و ایالات متحده امریکا ضمن تمامی تنش ها دارای صلحی نانوشته ولی تضمین شده با یکدیگرند. علاوه بر آن در هم تنیدگی اقتصادی و تجاری این کشورها با یکدیگر موجب می شود که حتی با وجود شخصی مانند ترامپ نیز تمایلات راهبردی باقی کشورهای مذکور بر حفظ سطح و امنیت روابط با ایالات متحده باشد. اما این مانع آن نیست که در میان سیاستمداران امریکایی تمایل اروپا و بریتانیا نسبت به انتخاب هر یک بی تفاوت باشند. طبعا با توجه به اختلاف نظر جدی اروپا و امریکای ترامپ در مسائل بین المللی از جمله موضوع ایران و از همه بیشتر روابط تجاری میان اروپا و امریکا (مساله تعرفه ها) تمایل اول قاره سبز بر جایگزینی ترامپ توسط سیاستمداری عرفی، معقول و بالغ مانند بایدن خواهد بود که در پشت سر اعتبار شخصی مانند باراک اوباما و احتمالا در تیم خود کسانی مانند کری، برنز و سوزان رایس را خواهد داشت.
دو عامل دیگر را باید به این موضوع افزود و هر دو پیرامون بریتانیا. یکی عامل بی اهمیت روابط شخصی نخست بوریس جانسون با ترامپ که به واسطه سیستم پارلمانی قوی جزیره تاثیری بر موضوع ندارد و یکی مساله مهم برگزیت و اتحادیه اروپایی که با توجه به فاصله گرفتن محتمل انگلستان از اروپا این کشور را نیازمند تحکیم روابط با ایالات متحده به خصوص در بعد تجاری می کند. امری که شاید با توجه موضع راستگرایانه و یکجانبه نگر ترامپ در خصوص اتحادیه اروپایی طمع لندن را به امتیازسازی و امتیازگیری از ترامپ افزایش داده و تمایل آن را برای ابقای وی در کاخ سفید افزایش دهد.
- چین: موضع چین در مورد انتخابات امریکا بر دو بعد اصلی مبتنی است: مساله تعرفه ها و موضوع ظهور مسالمت آمیز این کشور به مثابه ابرقدرت اقتصادی. موضوع تعرفه ها برای چین بسیار تعیین کننده و اساسی است، تا جایی که از آن به «جنگ تعرفه ها» و «جنگ سرد جدید» تعبیر کرده اند. تاکید ترامپ بر بر هم ریختن نظم تعرفه ای میان این دو غول اقتصادی تمایل پکن را که اولویت اولش در هر موضوعی اقتصاد است البته بر عبور از ترامپ قرار می دهد. از سوی دیگر بنابر تحلیل های بسیار، چین با نظمی که پیش می رود تا نیمه دهه جاری به قدرت اول اقتصادی جهان تبدیل خواهد شد و بنابراین از هر آنچه این معادلات را احیانا به ضرر آن تغییر دهد استقبال نخواهد کرد. ترامپ به عنوان یک راستگرای امریکایی بیشترین تمایل را به امنیتی سازی روابط تجاری با چین داشته و همین موجبات تنش و در نتیجه تعویق تامین هدف چین یعنی پیشی گرفتن از اقتصاد آمریکا را فراهم خواهد کرد. از این رو نیز به طریق اولی پکن متمایل به تغییر کلی تیم کنونی در کاخ سفید و اتخاذ هرچه بیشتر رویکرد چندجانبه از سوی هیات حاکمه جدید است.
- روسیه: وسیع ترین کشور جهان اما علی رغم حضور در بلوک همسو با چین و ایران منافع غیر رسمی خود را با این دو کشور هم راستا نمی بیند. چرا که تمرکز اصلی مسکو در روابط خارجی اش برخلاف چین نه بر اقتصاد که بر ابعاد امنیتی و راهبردی است. از نظر استراتژیک و به علت نداشتن رقابت اساسی اقتصادی با آمریکا ( به طوری که چین دارد) و نیز ضرورت ( از آن جنس که ایران دچار آن است) مسکو بیش از همه به دنبال پیش افتادن در زمین استراتژیک است. این تحلیل را باید در فضای گذار از نظم بین المللی کنونی ارزیابی کرد. یعنی پوتین ترجیح می دهد از منافع کوتاه مدت خود که شاید چندان هم عمده نباشد عبور کرده و در عوض رقیب دیرین خود را از همراهی حداکثری یارانش یعنی اروپایی ها محروم کرده و به یمن وجود ترامپ آمریکا را هر روز منزوی تر از دیروز ببیند. اتفاقی که از چهار سال پیش آغاز شده و بنابر تحلیلی که احتمالا کرملین به آن قائل است اگر چهار سال دیگر ادامه یابد بیشترین فاصله را هم از اروپا به کلی فاصله گرفته و هم چین از آن به اندازه کافی پیش افتاده است و بنابراین منافع نظامی و راهبردی روسیه در میان مدت تامین می شود.
- ایران: فارغ از موضع رسمی که چندان اهمیت واقعی ندارد، تمایل غیررسمی عمده در تهران بر رای نیاوردن ترامپ است. این البته لزوما به معنای سرمایه گذاری سیاسی بر این موضوع نیست. اما واقعیت این است که برای رسیدن به این نتیجه بررسی تاریخ روابط ایران و ایالات متحده در تمام دوران پس از انقلاب امر حاشیه ای و فاقد ارزشی است. چرا که سیاست معطوف به بزنگاه «اینجا و اکنون» و موضوع لحظات است. قطعا نباید و نمی توان سیاست های ایران را در اوان انقلاب با امروز مقایسه کرد. حالات پساانقلابی، جنگ، تحریم، پسابرجام و غیره تنها وضعیت های مختلف یک سوی ماجرا یعنی ایران است که ربطی به هم ندارند و نمی توان هیچکدام را از دیگری تقلید کرد و نتیجه گرفت. حال این موضوع طرف های دیگر هم دارد که بر کل معادلات تاثیرگذارند.
در ایالات متحده نیز نمی توان اینطور نتیجه گرفت که چون تمام گرایش های حاکم در چهل سال گذشته با جمهوری اسلامی کمابیش سر ناسازگاری داشته اند پس فرق چندانی با یکدیگر ندارند. واقعیت این است که این تمایل ضمنی و ناگفته ایران منتج از عوامل چندی است از جمله توافقی که در گذشته نزدیک توانسته با گرایش اوباما-کری در حزب دموکرات به دست آورد، تیم روابط خارجی کاربلدی که به تازگی برای عامه مردم شناخته شده اند، روابط شخصی برخی سیاستمداران ایرانی با گرایش بایدن و شخص وی، موضع رسمی ایران در مقابل قداره بندی ترامپ مبنی بر عدم مذاکره با او و دولتش و در نتیجه حفظ پرستیژ خود برای چاره اندیشی هر نوع گشایشی در آینده نزدیک که این آخری از اتفاق خود دارای رابطه تاثیر و تاثری با انتخابات پیش روی ریاست جمهوری در ایران است که هر گرایش تلاش می کند گره را به دست خود باز کرده و اعتبار را از آن خود کند.
البته فارغ از رقابت ها داخلی باید این بازی را با تیم و دقت هر چه بیشتر پیش برد، چرا که آن قدرتی که ترامپ در اجماع سازی علیه ایران دارد بایدن به غایت داراست و این یعنی بازی با کارت بایدن باید مطمئن و سریع باشد به طوری که امکان اطاله و منوط کردن آن به انتخابات ریاست جمهوری سال آینده در ایران نشده و هر آنچه می خواهد رخ دهد نقدا و بلاشرط انجام شود. چرا که مطول شدن این موضوع امکان نزدیک شدن نظر دیگران - نه تنها اروپا بلکه حتی روسیه و چین- را به امریکا محتمل خواهد کرد.