اینک بایدن

 

منتشر شده در روزنامه اعتماد ۱۸ آبان ۱۳۹۹

 

دوران ترامپ هم مانند بسیاری از بحران های تاریخ معاصر گذشت و اکنون در میان سیاستمداران دیگر کشورهای جهان بحث بر سر برنامه ریزی برای روابط با دولت پیش رو در واشنگتن است که احتمالا به سیاق آنچه باید باشد دولتی از حرفه ای ها خواهد بود. دوستی یا دشمنی با یک دولت البته مساله مهمی است اما حرفه ای و تکنوکراتیک بودن آن دوست، رقیب یا دشمن امری ست علی حده. اما آنچه همواره اصل خدشه ناپذیر سیاست خارجی هر کشور است تامین منافع ملی از خلل این دوستی، رقابت، رفاقت یا دشمنی است. قطعا همانطور که آسان گیری و سادگی در روابط فیمابین با هر کشوری نوعی خسران برای منافع ملی است، پیش آوردن مستقیم یا غیر مستقیم منازعه های نالازم و نیز استفاده نکردن از بزنگاه های پیش آمده نیز حتما وارد آوردن خسارت به منافع ملی محسوب خواهد شد. 

در مورد روابط ایران با امریکا واقعیت این است که این ارتباط در تمامی دوران بعد از انقلاب اسلامی از نظر محتوایی یکنواخت نبوده است: از همکاری ها و دشمنی ها و رقابت های محرمانه موضوعی گرفته تا نقطه اوج مذاکرات علنی که پیرامون برجام رخ داد و انگار فصل جدیدی را در مناسبات دوجانبه فراهم آورده بود. 

اگر به این آخری یعنی مذاکرات برجام بنگریم که از خلال آن موضوعات حاشیه ای چندی هم مرتفع شد، می توان اذعان کرد که زمینه برقراری این شیب جدید با تمام نقصان ها و حفره هایی که در آن بود بر سر کار بودن دو جریان جدی و تا حدی مشابه در ایران و امریکا بود. جریان اوباما-کری در واشنگتن که تقریبا برای نخستین بار تاکید و تعهد کرد که به هیچ عنوان دنبال براندازی نظام سیاسی در ایران نیست و نیز اقدامات اعتمادسازی مانند «پذیرفتن اصل غنی سازی در خاک ایران» را زمینه ساز آغاز مذاکرات مستقیم کرد و بر آمدن تیم روحانی-ظریف در تهران که با توجه به مواضع قدیمی و مناسبات سنتی شان با سناتورهای امریکا توانستند موضوع را به صورت فنی پیش برند. نقطه مشترک هر دو این تیم ها به رسمیت شناختن اراده سیاسی طرف مقابل برای انجام مذاکره و حل موضوع و انجام بازی با حاصل جمع مثبت بود.

نقاط ضعفی که در مناسبات و مذاکرات برجام و نیز حفظ دستاورد آن تا پیش از به روی آمدن دولت ترامپ در واشنگتن وجود داشت البته متعدد است اما از مهم ترین آنها می توان به نبود سابقه مناسبات رسمی فیمابین اشاره کرد. موضوعی که خود باعث بروز ناپایداری هایی در امتداد روابط می شود. نقطه ضعف بعدی در این مناسبات وجود پیش فرض ها و البته فضای بی اعتمادی از طرف هر دو کشور نسبت به دیگری بود که خود اساسا به عنوان پیش بینی خودکامبخش سبب ساز دردسرهای غیرضروری در پیش برد مذاکرت و نیز حفظ نتیجه می شود.  ضمن آنکه نبود مناسبات تجاری فیمابین – که البته انتظار زیادی برای آن دوران بود- به عنوان امر تحکیم کننده مناسبات دیپلماتیک موضوع را تا حد زیادی از تبدیل شدن یک موضوع سیاسی صرف به امری عمومی و تجاری که منافع گروه های زیادی از جامعه را در گرو داشته باشد بازداشت. نهایتا عامل آزاردهنده و تعیین کننده افراطیون دو طرف که به سنگ اندازی در مسیر ادامه ایفای تعهدات بود که البته در طرف امریکایی این تندروان با به قدرت رسیدن در انتخابات ۲۰۱۶ و بروز پدیده ترامپ چراغ برجام را از نظر محتوایی تا حد زیادی به سوی خاموشی متمایل کردند. 

واضع است که ترامپ که یکی از استثنائات موجود در فضای بین المللی بود دارای مشکلات زیادی برای حفظ برجام بود: یکی از مهم ترین آنها اصرار وی برای تخریب هر آن چیزی بود که از باراک اوباما به جا مانده بود. برای کسانی که علت خروج امریکا از برجام را ایرادات فنی می دانند قابل توجه است که ترامپ از بسیاری معاهدات بین المللی که در مواردی تایید کنگره را هم داشتند خارج شد و بنابراین برای او اساسا تفاوتی در این معنا نداشت که متن مذاکره شده و توافق به دست آمده چه بوده است. صرف به جا ماندن از دوران اوباما برای خروج وی کفایت می کرد.

دیگر عامل مهم رنج بردن وی از ذهنیت جنگ سردی در روابط بین الملل بود که هر توافقی را محلی در برد یک طرف و باخت الزامی طرف دیگر می دانست و اتفاقا این را صراحتا بیان می کرد. این نکته البته ایران را در تن ندادن به هر گونه مذاکره تکمیلی یا مجدد مصر تر و مطمئن تر کرد. دوازده شرط پمپئو برای ورود ایران به مذاکرات نیز خود موید این معنا بود. 

ضمن آنکه اساسا ترامپ و جریان هایی که حامی او بودند به چندجانبه گرایی و توافقات چندجانبه در فضای بین المللی معتقد نیستند و توافق خوب را توافق تحمیل شده یک طرف قوی و برنده بر طرف ضعیف و بازنده می دانند و این موجب ناکامی این گروه در هر آن چیزی شد که تلاش کردند در سیاست خارجی برای خود دست و پا کنند. چرا که باید توجه داشت با لحاظ عناصر قدرت سنتی امریکا در جهان، حاصل آوردن این حجم از ناکامی و انزوا در فضای بین المللی نیاز به اشتباهات اساسی دارد و کار ساده ای نیست. 

در هر حال ایالات متحده امروز فارغ از بازی های انتخاباتی و پساانتخاباتی اش خود را در آستانه ی بازگشت به دورانی می بیند که بعد از ناکامی های دوران جورج بوش پسر تا حدی قائل به چندجانبه نگری و کوتاه آمدن نسبی از توهم تک قطبی در فضای بین المللی بود. این معنا البته حساسیت های پسا ترامپ را هم با خود حمل می کند که محل توجه است. 

ایران نیز که یکی از بزرگترین هزینه ها را به واسطه حضور این پدیده استثنایی در کاخ سفید پرداخته و البته برای خود پرستیژی معنادار تهیه کرده اینک در بزنگاه مهمی قرار دارد که اگر مهره های خود را به درستی بر صفحه شطرنج بچیند می تواند هم دستاوردهای قبلی خود را باز پس گیرد و هم از نقطه ضعف های به جا مانده از دوران ترامپ به سود منافع ملی خود بهره برداری کند. عقل حکم می کند که ایران از هزینه ای که در این چهار سال پرداخته به خوبی به سود منافع ملی خود استفاده کند و موضع خود را صرفا با مجال به تندروی پایین نیاورد. 

برای مثال از مهمترین مواضعی که در خلال انتخابات ایالات متحده شنیده شد اظهارات مقامات فرانسوی و آلمانی بود که هر دو تصریح کردند که امریکا دیگر به این سادگی به روابط قبلی خود با اروپا و جایگاهش در جامعه جهانی به سبک و سیاقی که بود باز نخواهد گشت. این خود نشان از تمایل اروپا برای استفاده از موضع تدافعی ایالات متحده است که ارثیه دولت ترامپ برای باید است و اتفاقا این رهگذر مهمترین نقطه ای است که ایران می تواند با موضع گیری مناسب و فعالیت کادر کارشناسی سیاست خارجی خود از آن طرف ببندد. 

قطعا برای حل مسائل کشور لازم است نگاه به درون باشد و با اتکا به توان درونی و کادر کارشناسی کشور راه حل پیدا شود. ولی باید توجه داشت که اتفاقا یکی از راهبردی ترین منابع نیروی انسانی که در کشور موجود است توان کارشناسی در حوزه روابط خارجی است. 

بازی درست در فضای بین المللی می تواند موضع به دست آمده ایران را در صحنه بین المللی تثبیت نماید. اینکه ایران علی رغم تمام فشارها در مقابل ترامپ از موضع خود عقب ننشسته این کشور را امروز برای مناسبات پیش رو در موضع خوبی قرار می دهد. چرا که دولت های مختلف در سراسر جهان از جمله دولت بعدی ایالات متحده در ذهن دارند که بیشترین فشار هم نتوانسته این کشور را وادار به ناخواسته هایش کند و بنابراین این مسیر بسته است. از طرف دیگر با خرج این همه هزینه دلیلی ندارد که ما امروز صرفا به مناسبت رقابت های سطحی داخلی از بزنگاه پیش آمده در فضای بین المللی برای تحکیم و تثبیت مواضع خود استفاده نکنیم. 

ایران امروز با ادبیات مناسب تر بایدن و تیم او خواهد توانست ضمن حفظ پرستیژ به دست آمده از موضع قدرت وارد میدان شده و سهم خود را از منافع طلب کند. در این مسیر ضمن حفظ اقتدار و غرور لازم در فضای بین المللی باید از انداختن موضوع در مسیر تنش و تقابل که احتمالا تا حد زیادی نیازی هم به آن نیست پرهیز کرد و با آرامش بر مواضع اصولی خود تاکید کرد. چرا که حضور افرادی با ظاهری پسندیده تر در واشنگتن شمشیر دولبه است: همانطور که ممکن است بتوان با بازی درست آن ها را در مسیری انداخت که به علل مختلف - از جمله رقابتشان با ترامپ و نئوکان ها از یک سو و انفعال بازمانده از دولت قبل در فضای بین المللی – برای منافع خود هم که شده بازی عقلایی با ایران را پیش گیرند، تیم اشتباه و یا بازی اشتباه می تواند اطراف مختلفی را که هیچگاه با ترامپ همسو نشدند را به سادگی با بایدن متحد کرده و خود را به مسیر انزوا کشاند که البته این شرط عقل و خدمت به منافع ملی نیست.