منتشر شده در روزنامه اعتماد 18 اسفند 1400 -
شبیه همان خبر شوک آوری که پیروزی دونالد ترامپ برای افکار عمومی و سیاسی ایران و حول و حوش برجام بود، شکست او و پیروزی جو بایدن نیز به همان شکل ولی در جهت عکس جامعه و افکار عمومی ایران را مخاطب قرار داد. از موعد این پیروزی گمانه زنی ها در جامعه نخبگان سیاسی ایران مبتنی بر بازگشت زودهنگام دولت بایدن به برجام در اولین روزهای حاکمیت یعنی اوائل بهمن سال گذشته بود اما به عللی که عمدتاً معادلات و رقابت های سیاست داخلی امریکا و ایران بودند این اتفاق رخ نداد و این بازگشت منوط به مذاکراتی شد که اقدامات جبرانی ایران را نیز با مکانیسم مشخصی به عقب برگرداند.
واقعیت این بود که در خرداد سال جاری روال این بازگشت دوطرفه به تعهدات برجامی پس از شش دور مذاکره تیم دکتر عراقچی در وین تنظیم و مشخص شده بود. اما به واسطه ی تغییر دولت در ایران موضوع اذن نهایی شدن را نیافت و این تمام شدن به دولت تازه موکول شد. در کمال ناباوری سر تیم مذاکره کننده ایران تغییر داده شد و کار نزدیک به تمام شدن به تیم بعدی سپرده شد. کاری که چند ماهی منتظر اولین بازگشت به مذاکره تحت عنوان دور هفتم متوقف شد و نهایتاً در میانه پاییز 1400 بود که این مذاکرات پی گرفته شد.
در ابتدای مذاکرات تیم جدید با ابراز موضع «شروع از صفر» مذاکرات تا آستانه شکست پیش رفت و با پس گرفتن محترمانه ی این مواضع امیدها هر روز برای رسیدن مذاکرات احیای برجام به نتیجه بیشتر میشد و تاثیر این تحلیل ها با شیبی هر چند کند ولی مستمر در کاهش نرخ ارز دیده می شد. تمام این مدت نزدیک به چهار ماهه بیشترین اخبار مثبت را حتی بیش از تیم ایرانی از اولیانوف -نماینده روسیه در مذاکرات- شاهد بودیم. همان زمان از سوی کارشناسانی گفته شد که خوشبینی یک سویه از طرف ایران هر چند به قصد کنترل بازار و افکار داخلی انجام می شود ولی بالقوه می تواند به عکس خود تبدیل شده و به مذاکرات آسیب بزند چرا که طرف های غربی را در کفایت ارائه امتیازات به طرف ایرانی مطمئن می سازد. روسیه نیز که در برهه ای نقشی میانجی گونه و حتی بیشتر به خود گرفته بود نیز امری غیرعادی به ذهن و نظر می رسید.
میانه ی دور هشتم مذاکرات با حمله روسیه به اوکراین همزمان شد که می توان از نگاهی گفت بزرگترین اتفاق در روابط بین الملل پس از اتفاق یازدهم سپتامبر است به طوری که شاید بتوان منتظر دوران جدیدی در نظم بین المللی پس از اتمام این واقعه بود: حال چه با تقویت روسیه به عنوان یک بازیگر عمده به صحنه بازگشته و چه با تضعیف این کشور و حذف آن از کلوب ابرقدرت های تعیین کننده معادلات عمده.
این جنگ گرچه در مراحلی از مذاکرات واقع شد که همه طرف ها منتظر تصمیم های سیاسی آخر برای امضا و اعلام آن بودند اما چند نکته ای در این باب قابل تامل می نماید:
قطعا و طبعا حمله ای چنان که مواجهه با تمامیت غرب را در پی داشته است موضوع یک روز و دو روز نیست و محاسبه و طراحی آن لااقل به ماه ها قبل بر می گردد. بنابراین می توان مطمئن بود که دولت روسیه و احیانا دیپلمات های حاضر این کشور در هتل کوبرگ در تمام دوران مذاکرات این مولفه را در بازیگری خود لحاظ کرده اند. یعنی با توجه به اینکه در اواخر فوریه سال جاری حمله به اوکراین آغاز خواهد شد هم طول مذاکرات، هم نحوه تبادل پیام میان ایران و ایالات متحده و هم ابراز امیدواری ها تنظیم شده بودند.
واقعیت این است که روسیه به عنوان یک بازیگر عمده بین المللی تنها دو مزیت نسبی در اختیار دارد: امکان نظامی و اهرم انرژی. امکان نظامی موردی است که گرچه به واسطه تهاجم به اوکراین موضوع روز قرار گرفته است اما تا حد زیادی از انحصار آن به عنوان مولفه قدرت کاسته شده است. در عین حال باید توجه داشت که روسیه از دیگر عناصر قدرت به خصوص عوامل جدید نظیر تکنولوژی و رسانه و هنجارسازی بی بهره است.
واقعیت این است که در مولفه انرژی تمامی صادر کنندگان رقیب بالقوه یکدیگرند. از این رو ایران و روسیه که انرژی برای هر دو ایشان منشا قدرت چانه زنی در عرصه بین المللی است و نیز اقتصادشان مبتنی بر آن است در حوزه انرژی مستقل از یکدیگرند. بنابراین شرایط تحریمی که فروش نفت ایران از دالان های تنگ و محدودی عبور داده می شود یکی از مهمترین رقبای بالقوه از میدان بیرون است. در حوزه گاز ایران اتفاقا یکه تاز تر هم هست: هم به واسطه ذخایر طبیعی بی مانند، هم موقعیت ژئواستراتژیک (نزدیکی به ترکیه و اروپا و نیز داشتن همسایگان متعدد). از سوی دیگر میزان ذخایر آماده تحویل ایران در صورت برداشته شدن تحریم ها می توانست از التهاب کنونی بازار انرژی که یکی از مهمترین تاثیرات بین المللی حمله روسیه به اوکراین است بکاهد. بنابراین به ذهن متبادر می شود که ابراز خوشبینی های یکطرفه روسیه ممکن است با نگاه به این موضوع معمول شده باشند که امروز قرار است جنگی چنین و بحران انرژی چنان حادث شود.
اما با تمام این اوصاف در صورت نهایی شدن مذاکرات احیای برجام حتی بلافاصله پس از آغاز جنگ مصون داشتن آن از این تحول تازه ممکن بود. با گذشت روزها و باز بودن هر دو موضوع پیش بینی سرریز شدن موضوع جنگ اوکراین در مذاکرات هسته ای و تحت تاثیر قرار گرفتن رفع تحریم های ایران با وضع تحریم ها علیه روسیه خیلی دور از ذهن نبود. کما اینکه در روزهای گذشته با ابراز موضع وزیر خارجه روسیه مبنی بر تضمین مصون ماندن روسیه از تحریم در قبال همکاری های اقتصادی با ایران پس از رفع محدودیت های این کشور ترمزی دیگر از قطار به سرانجام رسیدن مذاکرات احیای برجام کشیده و کار دشوار تر شد.
البته باید اذعان کرد که شرایط کنونی دست غرب را نیز برای تند کردن شرایط پرونده هسته ای ایران و برخوردهایی از جنس ارجاع به شورای حکام و شورای امنیت نیز بسته است. چرا که حتما غرب نمی خواهد بیش از پیش ایران را به سمت روسیه براند. بنابراین ضرب الاجل هایی که ناشی از ملاحظات فنی مبتنی بر غنی سازی های فرا برجامی ما بود امروز رنگ باخته است ولی این فرصت شکننده بوده و باید از هدر رفت آن مراقبت کرد.
حالا سوال اساسی این است که راه حل چیست؟ آیا ما باید به همسایه شمالی مان که اینکه اسب جنگ خود را به سوی اروپا زین کرده پشت کنیم و آغوش بر غرب بگشاییم؟ یا به همین منوال کنونی نگاهمان را به «شرق» نگاه داریم و خود را در جبهه بندی جنگ سردی میان اردوگاه غرب و شرق تصور کنیم؟ نگاه به تاریخ دوران های گذار گذشته (نظیر غائله آذربایجان پس از جنگ دوم جهانی) و نیز رفتار دیگر کشورها نشان می دهد که اینک باید با اتخاذ سیاست های موازنه منفی ضمن حفظ روابط با روسیه و استمرار و تقویت ارتباطات با چین دست خود را از اهرم ارتباط با غرب در لایه ها و سطوح مختلف خالی نکنیم: تضمین عدم رابطه جدی با اروپا و امریکا موجب می شود روسیه نیز در تعاملات خود ایران را تا حد ممکن شریکی ارزان یا رایگان قلمداد کند و از هزینه کردن برای حفظ این ارتباط و شراکت خودداری کند. اما در صورت وجود ارتباط جدی و مبتنی بر اصول و منافع ملی با غرب به خصوص اروپا و کاهش سطح تنش های غیر ضروری با غرب و حتی در صورت لزوم گفتگوی مستقیم با ایالات متحده است که دست روسیه برای ابتکار عمل های یکسویه صرفا مبتنی بر منافع خود خالی می شود. برای این کار همانطور که گفته شد به هیچ روی نیاز به تنش با مسکو نیست. بلکه با اهرم کردن غرب و روسیه علیه یکدیگر می توان از قدرت هر یک برای مهار دیگری و کاهش سطح توقعات در مناسبات با ایران استفاده کرد. در این توازن البته هدف یک چیز بیشتر نیست و آن منافع ملی ایران است.
ضمنا باید توجه کرد که مذاکرات هرچند تا کنون مبتنی بر نگاه و عملکرد کارشناسان پیش رفته و به تصمیمات سیاسی عمده رسیده است اما در هر حال بستن و تمام کردن هر پروژه ای شامل مذاکره به جز نگاه های جزیی و موشکافانه نیاز به نوعی نگاه بلندمدت و راهبردی و نیز توانمندی بازی خوانی با جسارت نیز دارد که نهایتا منافع را قربانی ظرایف نکرده و طول زمان، سود و زیان روزان و نیز تغییر معادلات بین المللی را نیز در اخذ تصمیم و نتیجه گرفتن از یک پروسه یک ساله لحاظ کرد.