منتشر شده در روزنامه اعتماد روز یکشنبه 14 اردیبهشت 1404
آنچه امروز جامعه ایرانی را در یک قصه مشترک قرار داده است، از جمله، دور جدید مذاکره هسته ای با ایالات متحده است که به وساطت سلطنت عمان انجام میشود. واقعیت این است که به مناسبت آنچه خاطره جمعی دوران پسا برجام است، و نیز در عین حال دوره فشار حداکثری، جامعه ایرانی نمی تواند نسبت به موضوع تحریم ها بیتفاوت باشد. گشودگی اقتصادی و فضای مثبت سال های 95 و 96 که دوران «زیست با برجام» قلمداد می شود، در تجربه جمعی تا حد زیادی خوشایند و امید زاست و بنابراین در سطح عمومی، مذاکرات با نوعی از بیم و امید توامان دنبال می شود.
در عین حال، به نظر می رسد آنچه از ابتدا در سطح عمومی جامعه و بازار اتفاق افتاد، چندان به سود مذاکره کنندگان نبود: قهرمان سازی زودهنگام، امیدواری پیش از موعد و حداکثری، واکنش های انفجاری بازار و تبلیغات فزاینده در کنار "فوتبالی دنبال کردن" مذاکرات بروزهایی همچون شوخی، کلیپ های پر انتشار، رجزخوانی توییتری و غیره داشت. این واکنش ها، آن هم وقتی هنوز اتفاق محتوایی نیفتاده است، موجب در تنگنا قرار گرفتن مذاکره کننده می شود.
پیش از آغاز دور اول، به تعدد سوال میشد که «آیا شنبه توافق می شود؟». عجله جامعه البته از سر اشتیاقش به اصلاح امور است و این شور هم ستودنی است و هم می تواند به انرژی جنبشی، مبنای توسعه بدل شود. اما در اوان و میانه مذاکره، این نوع از واکنش های انفجاری، موجب می شود که مذاکره کننده، به خصوص پس از چند دور رفت و آمد دیپلماتیک، با دو رقیب مواجه باشد: طرف مقابل در روبرو و بازار و افکار عمومی داخلی در پشت سر. از این رو باید گفت مدیریت مذاکرات، امری فراتر از خود مذاکره است و نیازمند اهتمامی میان بخشی و فرابخشی است برای تنویر افکار عمومی، تعادل بازار و پشتیبانی واقعی از مذاکره کننده.
واقعیت آن است که انگیزه اصلی دونالد ترامپ از آغاز این مذاکرات در کنار مسئله اوکراین و نیز فاجعه غزه، به دست آوردن یک میراث برای دور دوم ریاست جمهوری و ترجیحاً از جنس صلح و دیپلماسی است. اما باید توجه کرد که این نوع هدفگذاری نمایشی پیامدهایی دارد که می توانند نقطه حساسی برانگیز باشند:
ریتم تند مذاکرات به سود پروژه دستاوردسازی ترامپ و به زیان محتوا و تأثیرگذاری هر توافق احتمالی خواهد بود. هر قدر مذاکرات در آهنگ شتابان تری انجام شوند، نتیجه، هر چه باشد نتیجه غیرواقعی تر و صرفاً رسانه ای تری از جنس توافق امریکا و کره شمالی در دور نخست ریاست جمهوری ترامپ خواهد بود: بیانیه ای سیاسی که بیش از هر چیز تفسیر پذیر و بدون ترتیبات اجرایی است.
آهنگ مذاکرات: از سوی دیگر، کندی مذاکرات نیز می تواند موجب فعالتر شدن هسته ای ضد مذاکراتی و در رأس آنها رژیم صهیونیستی شود. به طوری که یارگیری و تبادل امتیاز برای همراه کردن دیگران و حتی اروپایی ها، بتواند اسرائیل را از شوک و انزوا خارج کرده و به مرکز تعاملات و تصمیم سازی ها باز گرداند؛ اتفاقی که می توان گفت در هفته های گذشته به تدریج به طور فزایندهای رخ نمود.
هیأتهای مذاکراتی: واقعیت آن است که تیم سیاسی (و نه کارشناسی) ایالات متحده بسیار خامدست و بیتجربه است: خود ویتکاف و دستایارانش نخستین بار است که مذاکراتی به این پیچیدگی و چندلایه وارد می شوند. به جز موضوعات دیپلماتیک و سیاسی، سرفصل های ساده هسته ای نیز برای ایشان بسیار تازه هستند. هرچند این نکته به طور کلی دست برتر را به مذاکره کنندگان قدیمی و پرتجربه ما می دهد و حتی مذاکره مستقیم را نیز بیشتر به سود ایران نشان می دهد اما به هر حال تعامل با فرد ناآشنا، ممکن است دشواری های غیرقابل پیش بینی داشته باشد. از همین روست که ساده گیری و کلی نگری ویتکاف و دستیارانش را در دو دور نخست، نمی توان به حساب حسن نیت تیم مذاکراتی و و دولت جدید امریکا گذاشت. بر همین مبنا بود که به تدریج و با پایان یافتن تعارفات و اعلام مواضع کلی سیاسی، اولاً تیم فنی دوازده نفره متشکل از افراد پرسابقه و کارشناس به طرف امریکایی افزوده شد و در اتاق مذاکرات ویتکاف به حاشیه رفت، و ثانیاً کار در نخستین نقاط حساس خود با چالش مواجه شد. البته اشکالی نیست و چنین مذاکراتی حتماً دارای چالش های جدی خواهد بود اما آنچه مد نظر نگاشته حاضر است، غفلت احتمالی از این نوع مذاکره است که با افزایش سطح خواسته های ایالات متحده و عادت کردن بازار و افکار عمومی ایران به چنین فضای مثبتی، توان چانه زنی تیم مذاکراتی می تواند تحت تأثیر قرار گیرد.
محدودیت ها نسبت به برجام: باید توجه کرد که موقعیت امروز ایران، امریکا، منطقه و جهان نسبت به هنگامه مذاکرات و توافق برجام به کلی تغییر کرده است. در منطقه به جز اسرائیل، دشمن دیگری برای ایران و توافق نمی توان متصور بود گویی که این دشمنی ها به طور اساسی به رقابت تبدیل شده اند. رقابت هایی از این جنس باعث می شود تا بیشتر کشورهای مطرح پیرامون ایران نه به دنبال افزایش تنش ایران با دیگران و به خصوص ایالات متحده باشند و نه طرفدار حل کلی مسائل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران. بلکه باقی ماندن در سطحی از انتظار و تعلیق فرصت بیشتری را به طرفداران این نگاه در منطقه خواهد داد. امریکای ترامپ دوم با امریکای اوباما و حتی ترامپ اول متفاوت است، اروپا موقعیت تضعیف شده تری دارد و اسرائیل به همان اندازه یا بیشتر ضد ایران است. چین و روسیه اما به نظر می رسد کمتر از آن زمان از اصلاح کلی امور میان ایران و غرب نگرانند.
اما تغییرات دیگری نیز به جز در سطح دولت های منطقه و جهان باید مورد مداقه قرار داده شود: محدود کردن دست رئیس جمهور ایالات متحده در برداشتن موثر تحریم ها، افزوده شدن تحریم های غیر هسته ای و در نتیجه کم اثر شدن رفع آنها، نزدیک بودن ضرب العجل سازوکار حل و فصل اختلافات برجام (اسنپ بک) سرفصل معدودی از موضوعات پیش رو هستند. بنابراین نمی توان به انتظار گشایشی ناگهانی نشست. گویی که با وجود زیرساختی مانند برجام خود بخش عمدهای از راه را پیموده شده در نظر گرفت.
جابجایی افراد: در روزهای گذشته شاهد جابجایی مشاور امنیت ملی ترامپ به نمایندگی امریکا در سازمان ملل متحد بودهایم. هرچند در رسانه ها از اختلاف این دو روایت شده بود اما روانشناسی ترامپ اجازه نمی دهد تصور کنیم که در صورتی که کسی به اختلاف اساسی برسد او را به سمت دومین فرد دستگاه سیاست خارجی دولتش منصوب کند. بنابراین از نگاه نگارنده این تغییر تنها یک جابجایی بوده و نه تفاوت نگاه. شاهد آنکه ترامپ علیرغم شایعات تا لحظه نگارش این سیاهه وزیر خارجه تندرو و ضد ایرانی خود را با حفظ سمت بر صندلی موقتی مشاور امنیت ملی گذاشته است و این لااقل گواهی بر نرمتر شدن موضع یا نگاه ترامپ نیست. شاید حتی بتوان گفت تندروی از واشنگتن فراتر رفته و مهمترین کرسی ائتلاف سازی را در دستگاه سیاست خارجی در نیویورک به دست آورده است.
پرسش بنیادین: اما آنچه باید توجه کرد اینکه علی رغم اراده های سیاسی اعلام شده و به فرض صحت آنها، نکات مبهمی در جزئیات اصلی این مذاکرات به چشم می خورند: به نظر می رسد آنچه به عنوان حداقل در پشت ذهن مذاکره کنندگان ایرانی مشاهده می شود احیای موثر و مطمئن برجام است که شامل غنی سازی، رفع تحریم ها، برداشته شدن دائمی شش قطعنامه شورای ملل متحد علیه ایران و نیز پابرجایی امکانات هسته ای بازگشت پذیر ماست.
در سوی دیگر گفتگوها، تیم ترامپ متناسب با دکترین عمومی خود و نیز خروج یکطرفه از برجام، علی القاعده نمی تواند به مشخصات و مفاد اصلی برجام تن دهد. توافق با جمهوری اسلامی ایران به مجرد آنکه دارای غنی سازی اورانیوم بر خاک ایران، پابرجایی تأسیسات هسته ای، برقرار ماندن تحقیق و توسعه هسته ای و گشایش های تحریمی (تحریم های ثانویه) باشد ترامپ را نه تنها دارای میراثی نمی کند بلکه با این پرسش حساس افکار عمومی مواجه خواهد ساخت که اگر این موارد پذیرفتنی بودند علت خروج از برجام و ایجاد چنین تنش و استعداد هسته ای و فنی در منطقه خاورمیانه چه بود؟
بنابراین شاید واردترین پرسش برای پردازش توسط اهالی فکر و تخصص سیاست خارجی این باشد که امکانات مشترکی از جنس یک متن که بتواند در درون خطوط قرمز طرفیت قرار بگیرد چیست؟ شاید بهتر باشد ایران خود این بسته پیشنهادی را طراحی کند تا ابتکار عمل به دست اندیشکده ها و ساختارهای امریکایی و احیاناً اسرائیلی برای مهار ایران یا تخریب مذاکرات نیفتد.