منتشر شده در روزنامه شرق 19 خرداد 1398 -
موضوع روابط خارجی ایران و چالش های اوج گرفته میان ایران و امریکا تا حدی فراگیر و عمومی شده است که ابعاد آن در افکار عمومی خود یکی از مولفه های عمده ی محاسبات مربوط به آن به شمار می رود. از این رو و با توجه به وجود انواع رسانه هایی که شاید بیشتر از دیگر ملل مورد استفاده برخط و لحظه ای ایرانیان قرار دارند، هر روز خیابان و معابر عمومی همچون کانال های فضای مجازی عرصه ی تحلیل ها و اخبار و پرسش هایی در این خصوص هستند.
تولید کننده سیاست نخبگانند و فضای عمومی عمدتاً مصرف کننده ی آن. بر این مدار است که روی کار آمدن دولت های مختلف در نقاط مختلف جهان به طور واقعی بر روی سیاست خارجی آن کشور با دیگران تاثیرگذار است. هر چند که سیاستمداران و دیپلمات ها همواره می بایست خود را در مورد مسائل داخل کشورهای دیگر خونسرد و بی نظر جلوه دهند اما واقعیت غیر از پروتکل هاست.
در مساله ی معطوف به برجام و به خصوص روابط ایران و ایالات متحده نیز جریان های داخلی سیاست طرفین و حتی افراد تعیین کننده اند: همانطور که اگر جمهوری خواهان افراطی در امریکا بر سر کار نمی آمدند این کشور از برجام خارج نمی شد، در ایران هم اگر دولتی از جریان مقابل دولت را در اختیار داشت قاعدتا بازی را به شکل دیگری در آورده بود. در عین حال باید گفت که معادلاتی که دولت حاضر در آن بازی می کند واجد ابعاد گوناگونی است:
اخیراً وزارت خارجه و شخص ظریف از رخوت تحمیلی اش (پس از خروج امریکا از برجام) خارج شده و با ماموریتی تازه به دوران فعال خود بازگشته است: وزیرخارجه به جز سفرهای دائمی و بر اساس روال خود، در دو ماهی که از سال جدید کاری می گذرد ضمن کنترل دیپلماتیک واکنش ایران فعالیت جدیدی را آغاز و فضای تازهای را ایجاد کرده که ابتکار عمل را به دست گرفته است. به طوری که در هفته های گذشته ظریف را در یک سلسله سفرهای متوالی دیده ایم که می توان ابعاد زیر را برای آن در نظر گرفت:
امریکا: با سفر به نیویورک و ملاقات هایی با سیاستمداران دموکرات و لابی های اطراف آنها و نیز مصاحبه های گوناگون با رسانه های درجه اول امریکا ظریف موفق به ساخت فضایی جدید در سیاست داخلی امریکا شد که به مرور و با گذشت چند هفته تاثیر آن را در تزلزل ترامپ می توان دید: تزلزلی هم در مواضع و هم در رابطه اش با حلقه ی اول اطرافیانش. ترامپ با دریافت خبرهای درز کرده از ارتباطات تیم ظریف با دموکرات های کنگره و لابی های موثر اطرافشان موقعیت انتخاباتی خود را بیش از پیش در تهدید دیده و تعریف جدید “تیم ب” از سوی ظریف موجب فتح باب جدیدی در محاسبه ی هزینه های تحمیلی مثل جان بولتون برای او مورد شد؛ نخستین واکنش رئیس جمهور امریکا را به این سفر می توان تقاضای او برای سفر ناگهانی رئیس جمهور سوئیس به واشنگتن دانست.
همسایگان: بخش دیگری از این سفرها به زمینه سازی و تحکیم روابط با همسایگانی نظیر پاکستان و عراق داشت که به طور بالقوه می توانند نقش مهمی در موضوع کلان حال حاضر سیاست خارجی ایران ایفا کنند. ضمن آنکه سفر کوتاه و ناگهانی یوسف بن علوی به تهران و سفر عراقچی به خلیج فارس را نیز می توان مکمل محور عربی این تحولات ارزیابی نمود.
شرکا: همچنین وزیر خارجه در سلسله سفرهای محاسبه شده به کشورهایی چون روسیه، هند و چین رفت که عمدتاً تاثیر و تاثر عمدهای با موضوع برجام، تحریم و نفت و نیز هر گونه مذاکره احتمالی دارند.
ژاپن: حالا با سفر ترامپ به ژاپن و مواضع جدید او در مورد ایران، سفر قریب الوقوع شینزو آبه به تهران با ابعاد متفاوتی از گمانه زنی ها همراه شده و بیش از همه چیز لحن متفاوت ترامپ در ژاپن حدس های پیشینی را که در مورد میانجیگری ژاپن به گوش می رسید تقویت نمود. اما تجربه تاریخ دیپلماتیک عمدتاً اجازه نمی دهد که این از چنین میانجی گری هایی که به مرکز توجه تبدیل شده اند بتوان انتظار بیش از حد داشت؛ بلکه این گونه اتفاقات نوعاً در نقطه ای می افتند که کسی را انتظارشان نیست.
آنچه در حال رخ دادن است یک میانجی گری عمده و موثر در کوتاه مدت نیست، بلکه با توجه به موقعیت طرفین در سیاست داخلی شان می بایست در ظرف زمانی میانمدت تری ارزیابی شود: ترامپ با توجه به قریب الوقوع بودن پویش انتخابات ۲۰۲۰ که اولویت نخست اوست و با ناامیدی از نتیجه بخش بودن فوریِ سیاست فشار حداکثری، تا نقطه ای خاص هر روز بیشتر حاضر به امتیاز دادن خواهد بود، به طوری که حتی ممکن است با تغییراتی غیرمحتوایی حاضر به بازگشت “موقتی” به برجامی "غیر اوبامایی" شود، اما این روند با عبور از آن نقطه و “گذشتن آب از سر” ناگهان متوقف خواهد شد. چرا که او یا بازنده انتخابات است که موضوع منتفی است و یا برنده که دیگر دلیلی برای امتیاز دادن نخواهد دید.
ایران اما در انتهای مسیر این دیپلماسی فعال و مقاومت کنشگر، دو انتخاب عمده دارد: یک انتخاب، سرمایه گذاری بر دموکرات های امریکاست که با عدم ورود به مذاکره با ترامپ احتمال توفیق آنها را در انتخابات ۲۰۲۰ (یا حتی نوعی استیضاح) بالا ببرد و در مقابل، از آنان وعده بازگشت به برجام را دریافت کنند.
انتخاب دیگر اما بردن فشار سیاسی تا آستانه نقطه معناداریِ معامله با ایران است که در لحظه ای که بیشترین فایده را برای انتخابات ترامپ دارد، ناگهان با گرفتن امتیازات عمده، به نفع او چرخش کند و به جای دموکرات ها با تیم ترامپ وارد معامله برد-برد شود: ایران بازگشت به برجام و لغو تمامی تحریم ها را دریافت می کند و چه بسا بتواند امتیازات درخواستی اش را تا تصویب برجام در کنگره نیز توسعه دهد و ترامپ نیز در مقابل با ورود ایران به مذاکره انتخابات خود را با احتمالی بالاتر تضمین شده می یابد.
انتخاب دوم ایران چند مزیت نسبی دارد:
- معامله با گرایش راست تر و افراطی تر همواره دارای ثبات بیشتری است، چرا که از یک رئیس جمهور لیبرال-دموکرات توقع بسیار کمتری می رود که توافق موجود کشورش با غیر را لغو کند تا از یک رئیس جمهور افراطی.
- شاید بتوان با دادن امتیازات شکلی در برجام از اتحاد نادر میان اکثریت کنگره با کاخ سفید استفاده کرد و تفاهم تازه را به تصویب کنگره رساند و این خود تضمینی دیگر بر اجرایی بودن آن است.
- انتخاب مجدد ترامپ بزرگترین انگیزه رقبای منطقه ای ایران نظیر عربستان و اسرائیل در پذیرش هرگونه تعاملی میان ترامپ و ایران است. چرا که در غیر این صورت، باخت جمهوری خواهان در انتخابات ۲۰۲۰ آسیب هرچه بیشتری را به منافع رژیم های مذکور وارد خواهد آورد.
- شاید بتوان چه به عنوان پیش شرط و چه به عنوان دستاورد، با این سیاست اطرافیان افراطی ترامپ مانند بولتون و هوک را از حیز انتفاع خارج کرده و حلقه نزدیک او را برای ادامه ی زعامتش متعادل تر کرد.
- با وجود کاندیداهای کنونی دموکرات ها، احتمال برد آنان در انتخابات پیش رو چندان زیاد نیست و شاید راه دوم امن تر و نقدتر باشد.
البته در این صورت نیز باید نکاتی را در نظر آورد:
- این دو بازی تا نقطه ی مذکور عیناً مطابقند: ترامپ باید تا حد زیادی در احساس "امیدواری نامطمئن" باقی بماند و برای رسیدن به نقطه ی مطلوبش آمادگی بیشتری را در دادن امتیازهایی در قالب پیش شرط مذاکره پیدا کند. زمان تا نقطه ی خاصی به ضرر ترامپ پیش میرود چرا که ایران تلاطم های اقتصادی و سیاسی مربوطه را همین حالا تجربه کرده است و چیز زیادی در زمان یک ساله پیش رو به ضرر او پیش نمی رود.
- در این مذاکرات هدف، اهمیت کلیدی ندارد و در نتیجه ورود به مذاکره فاز اصلی و طولانی آن است و طول مذاکره صرفاً مطابق پروتکل پیش خواهد رفت. چرا که برای ایران پیش شرط های مذاکره و برای ترامپ اصل مذاکره، هدفِ واقعی است و از سوی دیگر به محض ورود به مذاکره، ترامپ به مقصود انتخاباتیاش رسیده است و در آن لحظه ایران نیز می بایست منافع مورد نظر خود را نقداً دریافت کرده باشد.
- مخفی نگاه داشتن مذاکره با ترامپ به واسطه شخصیت او و نیز نیازش به "خبر مذاکره با ایران" بسیار دشوار است.
- در چنین طراحی دستگاه دیپلماسی نه تنها باید اقتدار و اختیار تام بلکه تمام توان سیاست داخلی را در پشت سر خود داشته باشد. چرا که بیشترین ضربه را در ظرافت های دیپلماتیک، ضعف نماینده به او خواهد زد؛ به طوری که طرف مقابل فکر کند فرستاده یا بازیگر مقابلش از اختیاراتی که در موردشان سخن می گوید برخوردار نیست و این موجب جدی نگرفتن او خواهد شد. یادمان باشد که کارگزار سیاست خارجی باید تمام توانش را در مواجهه با طرف مقابل خود به کار ببندد و تا حد ممکن نگران پاسخگویی به پرسش هایی خرد برای هر شام کاری و ملاقاتی نباشد که از ساده ترین ابزارهای یک دیپلمات است.