منتشر شده در روزنامه شرق ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ -
هفته گذشته، متعاقب مصاحبه وزیر خارجه کشورمان با نشریه آلمانی اشپیگل، حواشی پرسر و صدایی برای وی و دستگاه تحت مدیریت او ایجاد شد. فارغ از حواشی و جزئیات مربوط به سیاست داخلی آن، همواره باید از این فرصت ها برای بحث محتوایی و واکاوی راهبرد و تاکتیک بهره جست. آیا ما در تنش حاد پیش آمده با ایالات متحده واقعاً با سه گانه جنگ، مقاومت و مذاکره روبروییم؟ و اگر اینچنین است واقعاً انتخاب صحیح از بین این سه کدام است؟
اگر از سطح، رها شده و به عمق مسأله بپردازیم نتیجه ای که حاصل می شود باید متوجه تنش های ساختاری و مفهومی فیمابین در چهل و یک سال گذشته باشد. اما این دقت نظر در خط سیر چهل سال کمابیش تنش آلود این رابطه، ضمناً این نکته را یادآور می شود که اختلاف نظر فیمابین که ظاهراً متوجه خاستگاه ایدئولوژیک طرفین است در بزنگاه هایی به واسطه ی اقتضائات منافع ملی در حاشیه قرار گرفته و به نوعی مدیریت شده است و مجدداً با برهم خوردن محاسبات یک یا هر دو سوی ارتباط فاصله زیاد شده و توافق نوشته یا نانوشته تاثیر خود را تا حد زیادی از دست داده است.
عقلاً ما در روابط خارجی کشور، در برابر دولت ها و نهادهایی که به رسمیت می شناسیم نمی توانیم واجد تعصب و موضع از پیش تعیین شده باشیم. به این معنا که قاعدتاً موضع، رویکرد و عمل ما تابعی از مواضع، رویکرد و عملکرد طرف مقابل خواهد بود. این موضوع در مورد تمامی دولتها و نهادهایی که توسط دولت ایران به رسمیت شناخته می شوند برقرار و صادق است: اگر نزدیک ترین دولت به ما، نسبت به مواضع و رویکردهای خود روشی دیگر اتخاذ نموده و عملکردی متفاوت و مثلاً خصمانه از خود نشان دهد، طبعاً درِ دیپلماسی ما نیز با این دولت سابقاً دوست بر همان پاشنه ی دوستی نخواهد چرخید و دستگاه دیپلماسی موظف خواهد بود که با سرعت و قاطعیت نسبت به این چرخش موضع واکنش مقتضی را نشان دهد. عیناً به وقت تغییر رویکرد دولتی که خصم کشور ما بوده یا هست و احیاناً تغییرات ملموسی را در عمل می توان از او مشاهده کرد نیز همین تغییر مقتضی و متناسب از وزارت خارجه مورد انتظار خواهد بود. بنابراین می توان گفت که در هر شرایطی، حتی جنگ با دولتی که به رسمیت می شناسیم، درهای دیپلماسی به طور حتمی و غیر قابل تغییر بسته نیستند. بلکه به عنوان امری پذیرفته شده در روابط بین الملل، ارتقای روابط دوجانبه از نظر سطح و نیز کفیت همواره منوط به مواضع و عملکرد طرفین خواهد بود و از این منظر نمی توان خردهای بر کلام مشروط وزیر امور خارجه گرفت.
بنابراین در پاسخ به پرسش اصلی این یادداشت و متعاقب نکاتی که ذکر شد می توان اینطور نتیجه گرفت که ما هیچ گاه و با هیچ دولتی که به رسمیت می شناسیم، جنگ، مقاومت و مذاکره را به عنوان هدف و یا حتی اصل در سر نداریم. بلکه هم هدف و هم اصل اساسی ما در روابط خارجی، صرفاً منافع ملی است و تمام گزینه ها که نمونه هایی از آن ذکر شد تنها به عنوان ابزار مورد استفاده ی این هدف قرار خواهند گرفت و اتفاقاً خوب است که به یاد آوریم که دیپلماسی نوعاً گام های نهایی این مسیر است.
تحریم های حال حاضر تحت کمپین فشار حداکثری نیز در همین چارچوب بیش از گذشته به هر دو طرف این رابطه ی تنش آلود نکاتی را یادآور شده است: از یک طرف ایران در سطح حاکمیت و نیز مردم بیش از پیش به طور انضمامی متوجه نقش واقعی – حق یا ناحق- ایالات متحده در تعاملات بین المللی شده است و نیز این نکته را در یافته که حتی تعامل با دوستان و نزدیکان نیز در حوزه بین الملل بدون مزاحمت این کشور بسیار دشوار خواهد بود.
از طرف دیگر ایالات متحده نیز ناچار توهم ایجاد تحولات ساختارشکنانه را به واسطه ی فشار تحریمی و انقباض اقتصادی ایران از سر برون کرده است. چرا که با تمام فشارهایی که امروز در حوزه های مختلف بر مردم و دولت ایران تحمیل می شود این واقعیت را نیز نمی توان نادیده گرفت که با اعمال تمام فشار ممکن و همه جانبه به این کشور، باز هم زندگی در شکل واقعی خود در ایران در جریان است و خواه ناخواه اقتصاد و در یک کلام توان ایران بیش از آن شده که بتوان با فشار اقتصادی – تحریمی، حتی با جلوگیری از صادرات نفت آن فرش از زیر پای حاکمیت آن کشید و یا بر زانوانش به اتاق مذاکره آورد.
با انضمامی شدن هر چه بیشتر تصویر دو طرف از صحنه ای که در آن قرار دارند، شاید باز دیدن موضوع ضرورت بیشتری پیدا کند. اگر چه به نظر می رسد کار اینک برای هر دو طرف دشوارتر از شش ماه نخست سال جاری است، اما هنوز با توجه به موضع اروپا، ثبات نسبی اقتصاد ایران و انتخابات پیش رو در امریکا موقعیت برای تغییر در مسیر فرسایشی جاری وجود دارد؛ گویی که با ابتکار عمل دیپلماتیک می بایست توپ را در زمین طرف مقابل انداخته و او را مجبور ساخت تا عملکرد انضمامی خود را اصلاح کرده و بدواً – ولو حتی با "تعلیق تحریم ها"- از این مسیر باز گردد.