منتشر شده در روزنامه شرق ۲۲ آبان ۱۳۹۹ -
اولین واقعیت اینکه مسائل داخلی هر کشوری از جمله ایالات متحده اصالتا مستقل از دیگران است و بنابراین نظر ما در مورد و خطاب به رییس جمهور منتخب امریکا تنها می تواند از منظر ملی و یا به عنوان موضعی بین المللی مسموع باشد. بنابراین اینطور به نظرم میآید که مهمترین موضوعی که آقای بایدن به عنوان سیاستمداری کهنه کار در امروز جهان می بیند می بایست این باشد که دوران هژمونی به طور کلی در جهان سپری شده و علی رغم آنکه نوک پیکان توسعه طلبی در دهه های پس از جنگ سرد ایالات متحده بوده، رفتار چندجانبه گرایی و پساهژمونیک می تواند امروز با تاخیر و پس از اروپا دستور کار امریکا قرار گیرد. رفتار پسا هژمونیک می تواند به باز شدن درهای جدید متناسب با مولفه های به روز در سیاست بین المللی بینجامد و همچنین با توسعه ی آن به طور روز افزون گرایش های صلح طلب و نیز پساهژمونیک را با کامیابی در حوزه بین الملل در کشورها قدرتمندتر کند.
آنچه به عنوان «نباید» ها برای ایشان به نظرم می رسد در خصوص منطقه خاور میانه است. ایجاد کردن ثبات ناپایداری که به قیمت تنش و جنگ همیشگی در منطقه به دست میآید تکرار همان سیاستی است که ترامپ به عنوان وارث افراطی دهه های گذشته بر آن تاکید و تایید داشت. بنابراین باید تلاش کرد تا جنگهای نیابتی و دستسازی مانند جنگ یمن با توقف حمایت امریکا از بانیان آن جای خود را به بستری برای گفتگو میان طرف های یمنی با یکدیگر و نیز بازیگران اصلی سیاست منطقه ای مانند کشورهای حوزه خلیج فارس به عنوان یک موضوع و شرق مدیترانه به عنوان موضوع دوم در قالب طرح های صلح دهد. بنابراین تکرار این دو دسته سیاست منطقه ای و بین المللی آن چیزی است که به نظرم می آید به خاطر تامین منافع راهبردی خود امریکا نباید در زمره اقدامات ایشان قرار داشته باشد.
و در مورد ایران نیز فکر می کنم که بهترین گواه برای اشتباه بودن سیاست فشار و تحریم دوران فشار حداکثری ترامپ و مهمترین گواه برای صحیح بودن سیاست احترام و تکریم دستاورد خود ایشان و همفکرانشان در قالب برجام است. بازگشت به این رهیافت هم از نظر شکلی به صورت بلاشرط و فوری به خود برجام و هم به عنوان سیاست راهبردی اتخاذی برای ادامه روند تعامل با ایران موضوعی است که می تواند به دستاوردهای سیاست خارجی دوران ریاست جمهوری ایشان بیفزاید.