منتشر شده در ماهنامه سینمایی فیلم 31 مرداد 1401 -
هناس
هناس فیلمی سفارشی ساز است اما در عین حال به علت موضوع و بازی بهروز شعیبی و به خصوص مریلا زارعی تا حدی می تواند بیننده را با خود همراه کند. موضوع در خصوص یکی از شهدای هسته ای است که از قضا سن چندانی هم نداشت. داریوش رضایی نژاد که ترور او نیز از آنجا که در پیش چشمان همسر جوان و فرزند خردسالش بود از وجه مظلومیت ملودرام بیشتری برخوردار بود و این زمینه سازی بالقوه پردازش هنری را در خصوص آن فراهم آورده است. هناس در عین حال آسیب های کلاسیک فیلم های سفارشی را با خود حمل می کند: شخصیت های سیاه و سفید، عدم امکان خلاقیت و ایجاد ابهام، توانایی مخاطب در حدس صحنه پیش رو از امهات این موارد هستند. نکته ی دیگر اینکه فیلم از جذابیت های سینمایی لازم برخوردار نیست و حتی بزنگاه ترور دارای نقص جدی در ساخت بوده و از این رو باورپذیر نیست. در نهایت باید گفت فیلم ضعف و قوت چشمگیری ندارد و مخاطب بدون اینکه تحت تاثیر وجه سینمایی فیلم قرار گرفته باشد –ولو اینکه با اصل داستان واقعی همراه بوده و در ذهنش یادآوری شده است- سالن را ترک می کند.
روز صفر
روز صفر فیلمی است کاملاً غریبه با سینمای ایران، به سبک فیلم های سبک و دم دستی هالیوودی با قهرمانی چندین و چند وجهی: او از اروپا به ایران، از ایران به افغانستان، جنوب، شمال و همه جای می رود و تمامی تهدیدهای امنیتی کشور را دفع و خنثی می کند. کانون داستان فعالیت و دستگیری عبدالمالک ریگی است. اما تسلط، نوع رفتار، پوشش، چهره و تمامی وجنات شخص اول فیلم غریبه، غیرواقعی و بی تناسب با تجربه تماشاگر است. حتی تعاملات و توانمندی ها و روابط افراد در این فیلم نیز از نوع هالیوودی و باورناپذیر است ضمن آنکه اثر از وجود تکنیکی نیز خالی است و بدون کارگردانی قابل توجه هرگز نمی تواند ذهن مخاطب را به تسخیر خود در آورد. فیلم سریال های سفارشی ولی خالی از معنایی مانند گاندو را در ذهن می آورد که یک نفر سوپرمن است و تمام آنچه شهروند امروز در خاطره دارد را یک تنه انجام داده است و به تعبیری انگار همه زحمت ها بر گرده اوست. این سبک سفارش فیلم به علت باورناپذیری اتفاقا منظور سفارش دهنده را نیز تامین نمی کند. چرا که بیشتر شبیه ادعا و رجزخوانی است تا نمایش واقعی توانایی هایی که بخواهد همدلی با مخاطبان را به منظوری که سازنده اثر در نظر دارد پدید آورد.
روز ششم
روز ششم فیلمی است با فرمی جدید. جذابیت بازیگر اصلی به خصوص به همراه ریتم تند داستان و اتفاقات متوالی کشش قابل توجهی برای بیننده درست می کند، هر چند داستان در نقاطی به دام بسیار سیاه شدن شخصیت ها می افتد و این افراط ضعف فیلمنامه است. نورپردازی فیلم چشم نواز نیست و این تلاش اندک کارگردان را در ساخت چند تک میزانسن دارای جذابیت های بصری خنثی کرده است.
مشکل فیلم اغراق در ریتم دیالوگ هاست. گفتگوهای پینگ پنگی و فضای شنیداری بسیار شلوغ رهگیری جزییات را برای بیننده دشوار کرده است و گاه برای دنبال کردن شخصیت ها و گفته هایشان نیاز به یادداشت موارد احساس می شود. ضمن آنکه دیالوگ های پشت سر هم و رفت و برگشتی گرچه می تواند خود از نقاط قوت فیلمنامه نویس باشد اما وقتی بیش از حد باشد گاه از فرار کارگردان از ساخت ابعاد دیگر یک اثر نمایشی حکایت دارد. گویی اثر دیگر فیلم سینمایی نیست بلکه یک نمایش رادیویی یا مکتوب است. دیالوگ های اینچنین آنقدر بیننده را در اضطرار قرار می دهد که ذهن او به دنبال ابعاد فنی و شکلی ساخت یک اثر نمایشی نرود.
لامینور
با احترام کامل نسبت به آقای داریوش مهرجویی که فیلم های بی نظیری در سابقه از ایشان دیده ایم لامینور یک لباس پادشاه تمام عیار است. اگر فقط نام کارگردان را از روی فیلم برداریم احتمالا استقبال زیادی از آن نخواهد شد. فیلم اسیر یک داستان شعار زده با شخصیت هایی در نیامده و بسیار پررنگ است. دغدغه موسیقی حتما محترم است اما به صرف این احترام هر نحو و کیفیت فیلم سازی توجیه نمی شود. بازیگری مانند سیامک انصاری برای نقشی که هر کار کرده به او نچسبیده است به وضوح انتخاب بدی بوده است. حتی تعویض صحنه ها مانند اسلایدهای دانشجویی، ابتدایی است و به هیچ روی مینیمالیسم هنری را هم تداعی نمی کند. بازی علی نصیریان البته تنها نقطه قوت فیلم است که به نظر هدر رفته است. گویی داریوش مهرجویی لژیونری پنج ستاره را برای مسابقات فوتبال محله به کار گرفته است.
دو گرانیگاه انتخاب شده اثر یکی موضوع است که به واسطه حساسیت های جامعه مدنی به هنر، موسیقی و آزادی از بندهای نالازم بیوجه سنتی مورد توجه است و دیگری محیط و صحنه هایی که به واسطه استفاده از لوکیشن های باغ، فرش فروشی و بافت شمیران به خصوص وقتی با نجوای تمرین موسیقی نقش اول فیلم همراه می شود موقف های مفرحی را برای بیننده پدید می آورد و انگار تلاش می شود این ها جبران کننده ی ضعف ها و حفره های فیلمنامه و خود فیلم شوند.
مغز استخوان
بزرگترین نقطه قوت فیلم مغز استخوان داستان تازه و موقعیت بدیعی بود که نویسنده مخاطب را در آن قرار می داد. ایده اصلی فیلم که مبتنی بر تناقضاتی در وجوه حقوقی سلامتی بود موجب به وجود آمدن بزنگاه هایی بود که بیننده خود را ملزم به تصمیم گیری احساس می کند و همین موجب هم ذاتپنداری او با شخصیت فیلم می شود.
هنر دراماتیک قرار است یک داستان را روایت کند. مغز استخوان داستان جدید دارد. روایتش هم تاثیرگذار و قابل قبول است. این یعنی هم نویسنده و هم کارگردان کار خود را در حد مقبولی انجام داده اند و مهم ترین آن نساختن داستان های تکراری است که بیننده بارها آثار مشابه آن را دیده یا خوانده باشد.
بازی پریناز ایزدیار و جواد عزتی در عین غلیظ بودن واقعی است و خواننده به بازیگری آن ها آگاه نمی ماند. به جز اینکه در هر حال فیلم بر ایده خیر باقی است اما نقش آفرینی عنصر مصلحت در زندگی مدرن و تعارضاتی که گاه میان قانون، احساسات اولیه ما و مصلحتی که گاه به بقای یک انسان می انجامد موجبات تفکر و بازاندیشی بیننده را فراهم می کند. داستان از پیچیدگی خوبی برخوردار است و این در کنار بازی های درخشان ساخت متوسط از نظر فنی و نیز دیالوگ نویسی نه چندان زبردستانه فیلم را جبران می کند.
بدون قرار قبلی
بدون قرار قبلی فیلمی بود به شدت شعارزده و فاقد جذابیت های یک اثر متوسط سینمایی. داستان تقریبا از هیچ پیچیدگی برخوردار نبود، باورپذیر نبود و عنصر اغراق در شخصیت پردازی ها به چشم می آمد. شخصیت های بسیار تیپیک بدون ظرافت ساخته شده بودند و زحمتی برای تولید ایشان کشیده نشده بود. چه در مورد شخص اول، چه وکیل، برادر کاسب کار و مهندس.
داستان نیز تکرار بود و بارها این گونه تحولات معنوی در اثر یک صدفه از نظر تماشاگران سینمای ایران گذشته است. از این رو بیننده باید ذره بین بردارد و در فیلم به دنبال ظرافت، دقت، ابتکار و وجه ساخت اثر بگردد. بدون قرار قبلی از نمادزدگی اغراق آمیز رنج می برد و تقریبا از هر سمبلی که متناسب با داستان به فکر خطور می کند در ساخت فیلم صرف نظر نکرده است. باورناپذیری به خصوص در رابطه پدر درگذشته با دخترش موج نقص بارز دیگر فیلم است. اثر به دنبال استثنا در زندگی است و استثنا آنچ نان اولویت ذهن مخاطب نیست. به خصوص اگر این استثنا خود در اثر تکرار و تواتر به قاعده ای حدس زدنی تبدیل شده باشد و هیچ خلاقیتی لااقل برای تولید نسخه ای مبتکرانه از همان داستان قدیمی به خرج داده نشده باشد.