منتشر شده در روزنامه شرق به تاریخ ۲۴ مهر ۱۳۹۷ -
در هفته های گذشته، شاهد چند رویداد در صحنه بین المللی بوده ایم: وقایع نیویورک شامل سخنرانی های مجمع عمومی ملل متحد، نشست شورایامنیت که تیم ترامپ برای فضاسازی علیه ایران ترتیب داده بود و دفاع جانانه دیگر کشورهای عضو و بالاخره سخنرانیها و مصاحبه های حاشیه که دست کمی از متن نداشتند، رای دیوان دادگستری بین المللی (لاهه) علیه ایالات متحده در تحریم ایران و واکنش مقامات کاخ سفید، رای دادگاه بر رد درخواست ایالات متحده نسبت به مسدود کردن مبلغ پنج میلیارد دلار ایران در ایتالیا و تصویب لایحه کنوانسیون مقابله با تامین مالی تروریسم (CFT) در مجلس که خود وزن مهمی در معادلات بین المللی ایران خواهد داشت. اما از میان همه این موارد، آنچه که به وجهی استثنایی می نماید، نشست منجر به بیانیه 4+1 و ایران در خصوص برجام و ایجاد زیرساخت نقل و انتقالات مالی برای دور زدن تحریمهای امریکا بود؛ خبری که در ادامه و با پیوستن سوئیس به این زیرساخت، در سفارشگذاری مجدد هند برای خرید نفت از ایران در ماه نوامبر (یعنی بلافاصله پس از تحریم های نفتی ایالات متحده) و قطع پرشهامت خرید نفت چین از امریکا بی تاثیر نبود.
واقع امر این است که مولفه های مختلف سیاست بینالملل را نمی توان به طور مجزا از هم دید. از این رهگذر باید مطمئن بود که مساله رویکرد تقابلی دولت ایالات متحده نسبت به ایران، در رابطه مستقیم با دیگر مسائل بین المللی همچون جنگ تجاری امریکا و چین، مساله ناتو، قیمت نفت، رابطه ترکیه و عربستان و ترکیه و چین و نیز ارتباط میان امریکا و اروپا قرار دارد. حتی مبرهن است که مسائل سیاست داخلی کشورها نیز در مناسبات بینالمللی تاثیرگذار است: بهترین نمونه این تاثیرگذاری متقابل فضای سیاست داخلی و بین المللی، همین دولت مستقر در کاخ سفید است که مناسبات متعددی را در نظام بین المللی با تنش و تغییر مواجه کرده و لااقل اتکاپذیری و تعهد را از آن گرفته است. در داخل کشور هم نمونه های چندی را از رقابت جریان های مختلف داخلی و نمود آن در وجه خارجی سیاست شاهدیم.
مسائل صحنه سیاست بین المللی هم در مقابل، بر سیاست داخلی کشورها موثر است: برای ناظران صحنه سیاست واضح است که تقابل دولت ترامپ با تهران و سرنوشت آن بر انتخابات کنگره در نوامبر سال جاری و نیز انتخابات ریاست جمهوری دوره دوم ترامپ (2020) تاثیرگذار است و بخشی از حمایت عریان اروپا و لابی دموکرات ها هم با نگاه به همین دو انتخابات است. هم سیاست ورزی امروز اروپا و هم مواجهه حزب دموکرات در امریکا خاستگاه (نئو) لیبرالی دارد. در حالی که ترامپ و دولتش با اقتدارگرایی واپس گرایانه شان، محافظه کاری و اقتدارسیاسی و بین المللی را در روابط و رویکردهای خود به نمایش می گذارند و به همین علت، دیپلماسی دوجانبه را در دستور کار خود قرار داده و چندجانبه گرایی را به سخره گرفته اند.
یکی از مهمترین وجوهی که نظام جهانی بر آن استوار است ابتنا و اتکای نظام بین المللی بر لیبرال دموکراسی بهعنوان نظام سیاسی برخی کشورهای جهان است که در علم روابط بین الملل منجر به امری است به نام صلح لیبرالی؛ به این معنا که بین کشورهایی که خود و طرف مقابل را به عنوان نظام لیبرال دموکراسی به رسمیت می شناسند جنگ نظامی در نگرفته است. چرا که هزینه برخورد سخت را همان مردمی قرار است بپردازند که تصمیم گیرنده اصلی در کشور محسوب می شوند و به همین روی همواره در دیرترین و سخت ترین شرایط ممکن است به آن تن دهند و این خود مهم ترین نمونه تاثیر سیاست داخلی بر سیاست خارجی است.
البته تنش در تاریخ «صلح لیبرالی» میان لیبرال دموکراسی ها وجود داشته اما آنچه امروز در صحنه روابط بین الملل شاهدیم، تنش های گسترده ایالات متحده در چندین جبهه است که وجه بارز و نادر آن موضع سرسخت اتحادیه اروپایی بر اصرار بر حفظ برجام است؛ نه تنها به دلیل ارزشمندی روابطشان با ایران بلکه به دلایلی کلان تر که استقلال تصمیم و عمل اتحادیه اروپایی مهم ترین آنهاست. اگر اتحادیه اروپایی آن طور که اظهار و اصرار کرده است، بتواند امر ایجاد کانال نقل و انتقال مالی مستقل از دلار خود را به نتیجه برساند، نه تنها ایران در مصاف با ترامپ مهم ترین شریک راهبردی امریکا را به یاری خود گرفته، بلکه امری بزرگتر از صرف حفظ برجام و منافع ملی ایران و ثبات منطقهای به دست آمده و آن البته ایجاد نهادی مالی است که به واسطه آن یکی از مهمترین انحصارات ایالات متحده در جهان که جا در جا به عنوان اهرمی در پیشبرد سلیقه دولت این کشور به کار می رفت شکسته خواهد شد.
واقع امر این است که آنچه امروز امریکا به عنوان ثروت، روابط و نفوذ در نقاط مختلف جهان برای خود انباشته میراث نظام لیبرالی و توافق با متحدان راهبردی اش و مبتنی بر اتحادها، تجارت آزاد و صلح لیبرالی است. حال که به واسطه انتخابات نیمه دموکراتیک ریاست جمهوری امریکا و علی رغم تعداد رای کمتر، فردی نه لیبرال که محافظه کار به ریاست جمهوری بزرگترین قدرت سیاسی و اقتصادی دنیای لیبرالها رسیده است، نمی توان اتفاق کوچکتر از این را برای نظام بین الملل متصور بود که خود را در مقابل ترک تازی وی مصون نمایند و در این امر اتفاقاً اصل رقابت آزاد متبلور است: به واسطه بهرهبرداری غیرمنصفانه یکی از طرفها از انحصارش در امری (نظام بانکی) اطراف دیگر حق فعالیت موازی (و ایجاد نظامی دیگری برای مبادلات بانکی) را برای خود محفوظ دانسته و هرگاه بخواهند از آن استفاده میکنند.
امریکا نیز نمی تواند انتظار داشته باشد که از تمامی امتیازات نظام بین المللی و اتحادهای استراتژیک بهره بَرَد و هنگام عمل به سهم خود به واسطه انتخاباتی آنچنانی در کشور از تن دادن به میل و منافع متحدان استراتژیک سرباز زند و صرفاً بر توسعه منافع خود تکیه و تاکید نماید.
به همین علت است که در روزهای گذشته خبری آمده مبنی بر درخواست وزارت خزانه داری امریکا از دولت برای حفظ تماس ایران با سوئیفت. البته واضح است که خزانه داری ایالات متحده نه دلش برای ایران سوخته و نه دغدغه انصاف و حقیقت دارد. بلکه همه هراس آن از باب همین ایجاد نظام اروپایی مبادلات مالی و بانکی است که معنای آن متضرر شدن امریکاست. منافع انحصاری که ایالات متحده در اثر ایجاد این نظام اروپایی مالی از دست می دهد با زیان ایران از تحریم و قطع شدن دسترسیاش از سوئیفت غیر قابل مقایسه است.
صحنه فوق بهترین نمایشگر تاثیر سیاست ورزی حرفه ای در تغییر صحنه بین المللی است. اگر سال های پیش از آغاز مذاکرات برجام که حتی چین و روسیه نیز در شورای امنیت سازمان ملل به چهار قطعنامه تحریم ایران رای مثبت دادند، گفته می شد که با دیپلماسی حرف های می توان نه تنها این دو کشور بلکه حتی اروپایی ها را در سخت ترین روزهای مواجهه با دولت امریکا به یاری گرفت، حتماً چیزی جز استهزا نصیب گوینده نمی شد. چرا که در دور پیشین تحریم ها چین و روسیه نیز حاضر نشدند برای کمک به ایران تعاملات خود با امریکا را به خطر اندازند چه رسد به اروپا که نزدیک ترین متحد راهبردی امریکاست و میزان تجارت و مبادلات مالی دو طرف غیر قابل مقایسه به حجم معاملات با ایران است.
اما این اتفاق افتاد: نه تنها چین و روسیه، بلکه ترکیه و هند و حتی از همه قدرتمندتر و با صدای بلندتر این اروپاست که به حمایت ایران برخاسته و نه تنها از تحریمهای امریکا تبعیت نمی کند بلکه فعالانه در گامی بس فراتر اقدام به نهادسازی و ایجاد سازوکاری دائمی کرده که هم خنثی کننده تحریم های بانکی باشد و هم بالقوه تهدیدی برای ایالات متحده که هرگاه بخواهد بند گسسته و یکهتازی کند، حمایت اروپا را در تصمیم یک جانبه خود نخواهد داشت و این در واقع شوریدن چند جانبهگرایی و (نئو) لیبرالیسم است بر یک جانبهگرایی و محافظه کاری و بهترین گواه برای آنکه در درازمدت نظام بین المللی از نوع سیاست ورزی های محکوم به شکست «ترامپی» که بیشتر به قرن بیستم متعلق است خالی خواهد شد.
بنا بر این تحلیل، ما نیز می بایست هر روز بیشتر به چندجانبه گرایی و تعامل با نیروهای معتدل کشورها در صحنه بین المللی روی آوریم؛ امری که با توجه به اندازه قدرت ایران قطعاً یارگیری موثری برای ما در صحنه بینالمللی است: ایران قدرتی است متوسط که بالقوه و بسته به رویکردش هم می تواند به راحتی و بدون تنش های ادامه دار پیشرفت کرده و توسعه پایدار ایجاد نماید و هم در کنج دعواها و تنگنای چالش های بین المللی قرار گرفته و آسیب پذیر باشد.
اگر سیاست خارجی ایران در ادامه نیز مانند پنج سال اخیر و به واسطه بهرهبردن از بهترین نیروهای متخصص در حقوق و روابط بین الملل، ترکیبی از اعتمادبه نفس، یارگیری صحیح، عملگرایی و خردورزی باشد هر روز بیشتر در میسر نخست، یعنی موجه تر شدن کشور در مجامع بین المللی و در نتیجه توسعه منافع ملی خواهیم بود.
صفحه ۳ روزنامه شرق ۲۴ مهر ۱۳۹۷.pdf