منتشر شده در روزنامه شرق ۲۱ فروردین ۱۳۹۸-
با افزایش سرعت تحولات بین ایران و ایالات متحده و نیز احساس فشار در متن جامعه به خصوص در جهات اقتصادی و بازرگانی که طبعاً دیگر وجوه زندگی را نیز تحت تاثیر خود قرار می دهد، یک پرسش تقریباً بین تمامی لایه های جامعه مطرح است و آن در باب امتداد این خط است و نهایت این داستان که به کجا قرار است بی نجامد.
به واسطه ی مذاکرات محرمانه ای که در نیمه دوم سال نود و یک در عمان بین ایران و ایالات متحده آغاز شد و نهایتاً با تغییر دولت و رویکرد آن، به مرور علنی گشته و نهایتاً به حصول توافق برجام انجامید، این فکر همواره در بخشی از جامعه -که عمدتاً به سیاست با دیده تردید می نگرند - مطرح است که به واسطه ی فشار مشابه آن دوران و با توجه به حضور تیم برجسته دیپلمات در قوه اجرایی کشور، مذاکرات محرمانه دور از ذهن نیست. دیگرانی که امر سیاست را کاملاً قطبی و مطلق می بینند به مواضع کاملاً سخت از سوی طرفین دعوا معتقدند که بیشتر به مواضع رسمی و رسانه ای آنها نزدیک است و از این منظر از هیچ طرف تمایلی برای گفتگو مشاهده نمی کنند و حتی احتمال تنش و تقابل نظامی را دور از ذهن نمی دانند.
اما به نظر می رسد واقعیت سیاست، به عنوان امری پیچیده و نسبی که گاه موضوع لحظات است و گاه از روندهای بلند مدت پیروی می کند چیزی بینابین موارد فوق است: موضوعی که می بایست در تحلیل رفتار سیاستمداران تمام حکومت های انتخابات-پایه (که در این مورد هر دو طرف اینچنین هستند) در نظر داشت این است که آنها هم در سیاست ورزی خود و هم در تحلیل رفتار طرف مقابل، نیم نگاهی به مسائل انتخاباتی و فتح و خلع از قدرت نیز دارند.
انتخابات امریکا که ترامپ در آن برای دور دوم ریاست جمهوری اش خواهد جنگید احتمالاً مهمترین موضوعی است که جهت گیری های عمده ی او و دولتش را در سال جاری تعیین می کند. از این منظر، به وضوح می توان دریافت که منظور اصلی ترامپ از افزایش هر روزه ی فشار بر ایران-از تحریم های یک جانبه گرفته تا قرار دادن سپاه پاسدارن در لیست سازمان های تروریستی- احتمالاً بیقرار کردن ایران برای آغاز مذاکراتی جدید با او و دولتش است؛ بلکه به وسیله ی آن بتواند آنچه می خواست از مذاکره با کره شمالی نصیب خود کند به دست آورده و این ناکامی را جبران نماید.
باید دانست که رقیب اصلی ترامپ نه ایران، که دموکرات های امریکا هستند. چرا که تقریباً همه ی تلاش او در راستای پیش برد راهبرد فردی اش است و نه منافع ملی ایالات متحده. به همین دلیل است که نه تنها کسانی مانند جان کری، ویلیام برنز و وندی شرمن -دموکراتهایی که همه از مذاکره کنندگان با ایران بودند – به عریانی بر او می تازند بلکه دیگرانی همچون نیکلاس برنز نیز به واسطه ی فاصله گرفتن امریکا از اروپا و تضعیف نهادهایی مانند ناتو مرتبا حمله به ترامپ را در محافل جدی سیاست خارجی امریکا در دستور کار خود قرار داده اند. اگر این را باور کنیم قانع خواهیم شد که ازدیاد فشار نه صرفا برای "کشاندن" ایران بر سر میز مذاکره، بلکه انجام این امر در یک سال و نیم پیش رو و پیش از انتخابات2020 است. البته می توان حدس زد که او برای اینچنین مذاکره ی پیش از انتخاباتش حاضر به دادن امتیازات قابل توجهی نیز باشد.
بر همین اساس هر قدر فشارهای تحریمی افزایش یابند، تا پیش از انتخابات احتمال رویارویی نظامی امری بعید می نماید مگر آنکه ترامپ فشار دموکرات های مجلسین را بر خود زیاد ببیند که رفع مساله همدستی با روسیه چنین دورنمایی را ترسیم نمی کند.
احتمالاً تحلیل حاکمیت و به خصوص دولت میانه رو ایران نیز در توافق با استدلال مذکور، بر عدم پیروزی ترامپ در انتخابات مبتنی است. امری که از نوعی سرمایه گذاری بر تعاملات موفق گذشته با دموکرات ها انتخابی عقلانی ساخته و ایران را بر آن داشته که با ندادن آن امتیاز تبلیغاتی که ترامپ می خواهد -یعنی عکس و خبری از قانع شدن ایران به مذاکره با او- به طور غیر مستقیم به شکست او در انتخابات کمک کرده و لااقل تا آبان سال آینده در انتظار و احتمالاً امید به برد دموکرات ها باقی بماند. این تحلیل سیاسی البته خطیر است، چرا که آنچه تا کنون از فضای سیاسی ایالات متحده مشاهده می شود نه محبوبیت ترامپ را کاهش یافته می نماید و نه کاندیدای دموکرات برجستهای را نشان می دهد که بتوان بر توان مقابله ی او با رئیس جمهور مستقر امیدوار بود.
باید اذعان کرد که پیروزی و شکست ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری تاثیر عمدهای بر انتخابات 1400 ایران خواهد گذاشت: اگر او پیروز شود، واضح است که ناامیدی کنونی اصلاح طلبان و اعتدالیون در مشارکت گروه های هدف ایشان در انتخابات بیشتر خواهد شد و قاعدتاً ناچارند دولت را به فردی از جناح مقابل تحویل دهند که در ادامه کار سختی در پیش خواهد داشت: چه برای مقاومت در مقابل فشار ترامپ و ضمناً متعادل نگاه داشتن سیاست خارجی و هسته ای کشور به طوری که دیگر شرکای برجام تا حد کنونی به آن وفادار بمانند و چه برای توافق با ترامپی که دیگر نه تنها استمرارش برای یک دوره ی کامل دیگر مسجل شده است بلکه دلیل چندانی هم برای دادن امتیاز به طرف ایرانی حین هرگونه مذاکره نخواهد دید.
روی دیگر سکه نیز –به زعم من با احتمال کمتر – باخت جمهوری خواهان و در نتیجه بازگشت دولت دموکرات به برجام خواهد بود که در آن صورت می توان به بازسازی فضای سیاسی و اقتصادی ایران امیدوار بود؛ اتفاقی که که در نتیجه ی آن انتظار رشد اقتصادی و عادی سازی در فضای بین المللی به سان دولت اول روحانی، بخت مجددی برای گرایش اصلاح طلب و معتدلان خواهد آفرید.
به هر حال سیاست خارجی کنونی ایران اگر با بخت نه چندان خوشش، نتوانست بهره برداری اقتصادی کشور از برجام را امتداد دهد اما با حفظ اعتدال متانت خود موفق به حفظ دستاوردهای امنیتی آن – به خصوص خارج شدن از فصل هفتم منشور ملل متحد – و نیز مثبت نگاه داشتن فضای بین المللی نسبت به خود شده است. سیاست خارجی معتدل و دارای ابتکار عمل دولت اگر اقتصاد برجامی را از دست داده، توانسته نه تنها از آسیایی هایی مانند چین، ژاپن، هند و کره جنوبی، بلکه از اتحادیه اروپایی، بریتانیا و حتی دموکرات های امریکا برای خود متحدان بالقوه و بالفعلی بسازد که به محض هرگونه تغییری در وضعیت استثنایی کنونی ایالات متحده به موضع پیش از ترامپ خود باز می گردد و می تواند انتظارات بیشتری را در رعایت آن از طرف های غربی و شرقی مطرح کرده و بازی بزرگتری را آغاز نماید.
با لحاظ این نکته که سیاست بین الملل، شبیه بازی تنیس نیست که با یک حرکت طرف مقابل، یک حرکت واکنشی لاجرم باشد، بلکه همچون فوتبال نیاز به اصرار در رویکرد و استمرار در عمل و راهبرد دارد تا به نتیجه ی نهایی دست پیدا کند، اگر می خواهیم در درازمدت به سیاق "برجام پیش از ترامپ" با جهان تعامل کنیم نیاز به ادامه ی صبر، تانّی و رفتارهای اعتمادسازی داریم که ممکن است در میانه ی راه دراز خود پدیده هایی مانند ترامپ را نیز تجربه کنند. باید با متانت و جدیت توامان هشیار بود که ابتکار عمل از دست نرود و کنش های ما به واکنش، حتی نسبت به اعمال خارج از عرف و غیر عقلانی طرف مقابل تبدیل نشوند.