منتشر شده در روزنامه شرق 6 آبان 1398 -
سیاست بین الملل در معنای تجربی و عام آن در ذات خود هم تکوینی و متحول است و هم مبتنی بر واقعیت و عمل. از تغییرات مهمی که در چهار دهه ی پس از انقلاب در نظام بین المللی رخ داده، گذار از نظام دو قطبی به چند قطبی است که به لحاظ نظری به قدر کفایت بسط یافته و توضیح داده شده است. در این زمینه یکی از نقاطی که میتوان و می بایست از این بسط نظری عبور کرد و به عمل رسید همین تن ندادن به مصادیق تلاش یک قطب (مانند امریکا) برای دامن زدن به قدرت خود است. اما روی دیگر سکه ی عبور از نظام دو قطبی و قول به نظام چند قطبی، تن ندادن به اتفاق نظر یا تقابل همیشگی با قدرت ها به عنوان امری در قالب همان نظام دو قطبی است که به باور عقلا و علم روابط بین الملل مدت هاست که از دوران آن عبور کرده ایم. باید دانست که امروز حتی متحدان نزدیک تجاری و راهبردی کشورها هم محدود بودن به این اتحاد را نه توقع دارند و نه خود رعایت می کنند. در نتیجه می توان گفت رعایت چنین اقتضائاتی که فصل آن گذشته، پرداخت هزینه برای هیچ است. اگر از استثنائاتی همچون دولت امروز ایالات متحده و دولت های راستگرای دیگر عبور کنیم، برآیند کلی و درازمدت روابط بین المللی همچنان بیش از هر زمان به دنبال دیپلماسی چندجانبه، همکاری و تنش زدایی های مبتنی بر منافع ملی و صلح بین المللی است.
با این مقدمه اگر به صحنه روابط امروز ایران و جهان به طور کلی، موضوع برجام به طور جزیی و رابطه ایران و امریکا به طور خردتر بنگریم موارد زیر به نظر می رسند:
- در یک سال و نیم گذشته پس از خروج ایالات متحده از برجام، ایران ضمن صبر راهبردی و بعد با اقدامات متقابل بعدی توانست هم فشارهای سخت و سنگین اقتصادی – مالی را تا حد زیادی مدیریت کند و هم هر دو سوی دیپلماسی خود یعنی مشروعیت زایی و تثبیت اقتدارش را پیش بَرَد. تا جایی که ابتدا در بیاریتز فرانسه و سپس در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک تا حد ممکن طرف مقابل را به انعطاف و دیگران را به تلاش واداشت. نخستین دستاورد این دیپلماسی که در اصل با سفرهای متعدد وزیر خارجه و یارگیری های مستمر او در فضای بین المللی ساخته شده، القای این موضع بود که ایران به هیچ روی بر اساس تاثیر فشار حداکثری تغییر موضع نمی دهد.
- در عین حال باید موکداً یادآوری کرد که همان طور که «مذاکره برای مذاکره» بی معناست، «مذاکره نکردن برای مذاکره نکردن» هم از نظر سیاسی فاقد محتواست. هر دو این حربه ها، ابزارهایی هستند صرفاً در جهت پیشبرد موضع کشور و دامن زدن منافع ملی؛ بدون قطب نمای منافع ملی هر دو به تلاش ها و اصرارهای بی وجهی تبدیل می شوند. همچنین همانطور که مذاکره به مثابه یک تاکتیک از نقطه ی ضعف می تواند غیر عقلایی تصور شود همین تاکتیک پس از ساختن اهرم ها و امتیازهای کافی و از موضع قدرت می تواند به انتخابی کاملاً عقلانی تبدیل شود. منافع ملی هیچ کشوری از استمرار وضعیت تقابل و جنگ تامین نشده است؛ به تعبیر دیگر باید دانست که مذاکره نکردن هرگز نباید و نمی تواند یک راهبرد در سیاست خارجی باشد بلکه بنابر تعریف، تاکتیکی برای امتیازسازی، تثبیت موضع و وارد شدن به مذاکره از موضعی بهتر است، هرچند همگان متفقند که این موضوع به عنوان «تاکتیک ضروری» هم امری کم هزینه نیست.
- امروز هم ما از جهات مختلف (اقتصادی، راهبردی، سیاسی، هسته ای و غیره) نسبت به اردیبهشت سال گذشته در موقعیت بهتری هستیم و هم طرف های مقابل بنابر دلائل گوناگون در موضع ضعیف تری قرار دارند: در ایالات متحده بولتون از کابینه اخراج شده است. ترامپ هم در سیاست داخلی امریکا تحت فشاری جدی قرار دارد و در آستانه انتخابات سال آینده خود را با تهدید استیضاح مواجه می بیند. در منطقه نیز توفّق راهبردی نظامی جبهه نزدیک به ایران نسبت به محور عربستان-امارات و اختلاف داخلی این دو از یک سو و خروج -ولو موقتی- نتانیاهو از صحنه سیاست از سوی دیگر ما را نسبت به سال گذشته در موضع بهتری قرار داده است.
- موارد فوق موضوعاتی هستند که با توجه به همراهی فضای بین المللی (به خصوص اروپا، ترکیه، چین، هند و حتی روسیه) این نکته را به ذهن متبادر می کنند که شاید وقت آن فرا رسیده باشد که یک بار دیگر به موضوع بیندیشیم و با حفظ راهبرد، تاکتیک خود را به روز نماییم و پیش از انتخابات امریکا خود را در موقعیت گشایش امور قرار داده و منافع را با روش های علمی و بهره بردن از توان کارشناسی موجود در وزارت امور خارجه بسط دهیم؛ چرا که بهره بردن ناقص از توان کارشناسی در سیاست خارجی بیش از رها کردن هر بدنه ی کارشناسی دیگری در حوزه های تخصصی خسارت بار است. واجب است که ماهرانه از استفاده تبلیغاتی ترامپ از این موضوع تا حد ممکن جلوگیری کرده و یا آن را به بالاترین قیمت به او بفروشیم. قطعاً در صورت اراده ی سیاسی به هرگونه کار دیپلماسی برای گشودن این گره، بدنه ی کارشناسی کشور در حوزه سیاست خارجی قادر خواهد بود زمین بازی را طوری طراحی کند که به جای فرصت تام و تمام برای طرف مقابل و اهدافش، بالقوه خطیر باشد. ضمن اینکه توافقی که با راستگرایان انجام شود، نوعاً پایداری بیشتری خواهد داشت، چرا که رییس جمهور دورهی بعدی در امریکا، اگر ترامپ باشد مدافع توافق خود خواهد بود و اگر دموکرات باشد دارای تهوری چنان نخواهد بود که بخواهد با توافقات، چنان کند که رئیس جمهور فعلی کرد.
- اگر ایالات متحده به تحریم کردن اعتیاد پیدا کرده، احتمالاً ایران نیز به مدیریت تحریم عادت کرده و هر روز تاثیر آن را کاهش می دهد: گرچه توسعه کشور در شرایط محدودیت تا حد زیادی ممکن نیست ولی تحریم دیگر برای ایران «فلج کننده» نخواهد بود. اما ضمن حفظ این موضع باید توضیح داد که در سیاست امروز جهان، استفاده از تاکتیک مذاکره به معنای تمام کردن یک مرحله و ورود به مرحله ای جدید، گذاشتن یک ابزار و برداشتن دیگری است و این نه تنها نشانه ی شکست نیست، بلکه بیش از همه نشانه ی پُر بودن دست ایران از گزینه ها و ابزارهای مختلف برای صحنه های متنوع است و به بیان دیگر حکایت از جامعیت سیاست خارجی داشته و مایه ی سربلندی است چرا که استفاده از این ابزار در بزنگاه کنونی نه از سر ضعف ناشی از فشار حداکثری و نه ناشی از فلج شدن در اثر تحریم ها، بلکه از سر مناسب دیدن صحنه برای خود است.
مخلص کلام: به هر حال صحنه ی سیاست بین المللی صحنه ی دلخواه نیست اما واقعی است. از این رو شاید بتوان گفت لحظه کنونی، با توجه به کنار رفتن بولتون و نتانیاهو، ضعف موضع عربستان، تحت فشار بودن ترامپ و همراهی باقی کشورها، بزنگاه مناسبی برای به دست گیری ابتکار عمل و تحمیل حداکثر خواسته های ممکن از جانب ما باشد؛ موسمی که ممکن است چندان هم دیرپا نباشد. بهترین مقدمه شاید، تنش زدایی فعال در رابطه با عربستان سعودی و همراه کردن آن با جبهه ی معتقد به همکاری بین المللی در فقره ی مساله ی ایران باشد. ما برای رسیدن به این نقطه ی راهبردی و ورود به مساله از موضع قدرت، هزینه های زیادی پرداخته ایم و حالا وقت استفاده از امتیازات و ابزارهای ساخته شده است؛ چه بهتر که این به کارگیری تاکتیک مناسب در زمان مقتضی، از موضع قدرت باشد.
سیاست بین الملل در معنای تجربی و عام آن در ذات خود هم تکوینی و متحول است و هم مبتنی بر واقعیت و عمل. از تغییرات مهمی که در چهار دهه ی پس از انقلاب در نظام بین المللی رخ داده، گذار از نظام دو قطبی به چند قطبی است که به لحاظ نظری به قدر کفایت بسط یافته و توضیح داده شده است. در این زمینه یکی از نقاطی که می توان و می بایست از این بسط نظری عبور کرد و به عمل رسید همین تن ندادن به مصادیق تلاش یک قطب (مانند امریکا) برای دامن زدن به قدرت خود است. اما روی دیگر سکه ی عبور از نظام دو قطبی و قول به نظام چند قطبی، تن ندادن به اتفاق نظر یا تقابل همیشگی با قدرت ها به عنوان امری در قالب همان نظام دو قطبی است که به باور عقلا و علم روابط بین الملل مدت هاست که از دوران آن عبور کرده ایم. باید دانست که امروز حتی متحدان نزدیک تجاری و راهبردی کشورها هم محدود بودن به این اتحاد را نه توقع دارند و نه خود رعایت می کنند. در نتیجه می توان گفت رعایت چنین اقتضائاتی که فصل آن گذشته، پرداخت هزینه برای هیچ است. اگر از استثنائاتی همچون دولت امروز ایالات متحده و دولت های راستگرای دیگر عبور کنیم، برآیند کلی و درازمدت روابط بین المللی همچنان بیش از هر زمان به دنبال دیپلماسی چندجانبه، همکاری و تنش زدایی های مبتنی بر منافع ملی و صلح بین المللی است.
با این مقدمه اگر به صحنه روابط امروز ایران و جهان به طور کلی، موضوع برجام به طور جزیی و رابطه ایران و امریکا به طور خردتر بنگریم موارد زیر به نظر می رسند:
- در یک سال و نیم گذشته پس از خروج ایالات متحده از برجام، ایران ضمن صبر راهبردی و بعد با اقدامات متقابل بعدی توانست هم فشارهای سخت و سنگین اقتصادی – مالی را تا حد زیادی مدیریت کند و هم هر دو سوی دیپلماسی خود یعنی مشروعیت زایی و تثبیت اقتدارش را پیش بَرَد. تا جایی که ابتدا در بیاریتز فرانسه و سپس در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک تا حد ممکن طرف مقابل را به انعطاف و دیگران را به تلاش واداشت. نخستین دستاورد این دیپلماسی که در اصل با سفرهای متعدد وزیر خارجه و یارگیری های مستمر او در فضای بین المللی ساخته شده، القای این موضع بود که ایران به هیچ روی بر اساس تاثیر فشار حداکثری تغییر موضع نمی دهد.
- در عین حال باید موکداً یادآوری کرد که همان طور که «مذاکره برای مذاکره» بی معناست، «مذاکره نکردن برای مذاکره نکردن» هم از نظر سیاسی فاقد محتواست. هر دو این حربه ها، ابزارهایی هستند صرفاً در جهت پیشبرد موضع کشور و دامن زدن منافع ملی؛ بدون قطب نمای منافع ملی هر دو به تلاش ها و اصرارهای بی وجهی تبدیل می شوند. همچنین همان طور که مذاکره به مثابه یک تاکتیک از نقطه ی ضعف می تواند غیر عقلایی تصور شود همین تاکتیک پس از ساختن اهرم ها و امتیازهای کافی و از موضع قدرت می تواند به انتخابی کاملاً عقلانی تبدیل شود. منافع ملی هیچ کشوری از استمرار وضعیت تقابل و جنگ تامین نشده است؛ به تعبیر دیگر باید دانست که مذاکره نکردن هرگز نباید و نمی تواند یک راهبرد در سیاست خارجی باشد بلکه بنابر تعریف، تاکتیکی برای امتیازسازی، تثبیت موضع و وارد شدن به مذاکره از موضعی بهتر است، هرچند همگان متفقند که این موضوع به عنوان «تاکتیک ضروری» هم امری کم هزینه نیست.
- امروز هم ما از جهات مختلف (اقتصادی، راهبردی، سیاسی، هسته ای و غیره) نسبت به اردیبهشت سال گذشته در موقعیت بهتری هستیم و هم طرف های مقابل بنابر دلائل گوناگون در موضع ضعیف تری قرار دارند: در ایالات متحده بولتون از کابینه اخراج شده است. ترامپ هم در سیاست داخلی امریکا تحت فشاری جدی قرار دارد و در آستانه انتخابات سال آینده خود را با تهدید استیضاح مواجه می بیند. در منطقه نیز توفّق راهبردی نظامی جبهه نزدیک به ایران نسبت به محور عربستان-امارات و اختلاف داخلی این دو از یک سو و خروج -ولو موقتی- نتانیاهو از صحنه سیاست از سوی دیگر ما را نسبت به سال گذشته در موضع بهتری قرار داده است.
- موارد فوق موضوعاتی هستند که با توجه به همراهی فضای بین المللی (به خصوص اروپا، ترکیه، چین، هند و حتی روسیه) این نکته را به ذهن متبادر می کنند که شاید وقت آن فرا رسیده باشد که یک بار دیگر به موضوع بیندیشیم و با حفظ راهبرد، تاکتیک خود را به روز نماییم و پیش از انتخابات امریکا خود را در موقعیت گشایش امور قرار داده و منافع را با روش های علمی و بهره بردن از توان کارشناسی موجود در وزارت امور خارجه بسط دهیم؛ چرا که بهره بردن ناقص از توان کارشناسی در سیاست خارجی بیش از رها کردن هر بدنه ی کارشناسی دیگری در حوزه های تخصصی خسارت بار است. واجب است که ماهرانه از استفاده تبلیغاتی ترامپ از این موضوع تا حد ممکن جلوگیری کرده و یا آن را به بالاترین قیمت به او بفروشیم. قطعاً در صورت اراده ی سیاسی به هرگونه کار دیپلماسی برای گشودن این گره، بدنه ی کارشناسی کشور در حوزه سیاست خارجی قادر خواهد بود زمین بازی را طوری طراحی کند که به جای فرصت تام و تمام برای طرف مقابل و اهدافش، بالقوه خطیر باشد. ضمن اینکه توافقی که با راست گرایان انجام شود، نوعاً پایداری بیشتری خواهد داشت، چرا که رییس جمهور دوره ی بعدی در امریکا، اگر ترامپ باشد مدافع توافق خود خواهد بود و اگر دموکرات باشد دارای تهوری چنان نخواهد بود که بخواهد با توافقات، چنان کند که رئیس جمهور فعلی کرد.
- اگر ایالات متحده به تحریم کردن اعتیاد پیدا کرده، احتمالاً ایران نیز به مدیریت تحریم عادت کرده و هر روز تاثیر آن را کاهش می دهد: گرچه توسعه کشور در شرایط محدودیت تا حد زیادی ممکن نیست ولی تحریم دیگر برای ایران «فلج کننده» نخواهد بود. اما ضمن حفظ این موضع باید توضیح داد که در سیاست امروز جهان، استفاده از تاکتیک مذاکره به معنای تمام کردن یک مرحله و ورود به مرحله ای جدید، گذاشتن یک ابزار و برداشتن دیگری است و این نه تنها نشانه ی شکست نیست، بلکه بیش از همه نشانه ی پُر بودن دست ایران از گزینه ها و ابزارهای مختلف برای صحنه های متنوع است و به بیان دیگر حکایت از جامعیت سیاست خارجی داشته و مایه ی سربلندی است چرا که استفاده از این ابزار در بزنگاه کنونی نه از سر ضعف ناشی از فشار حداکثری و نه ناشی از فلج شدن در اثر تحریم ها، بلکه از سر مناسب دیدن صحنه برای خود است.
مخلص کلام: به هر حال صحنه ی سیاست بین المللی صحنه ی دلخواه نیست اما واقعی است. از این رو شاید بتوان گفت لحظه کنونی، با توجه به کنار رفتن بولتون و نتانیاهو، ضعف موضع عربستان، تحت فشار بودن ترامپ و همراهی باقی کشورها، بزنگاه مناسبی برای به دست گیری ابتکار عمل و تحمیل حداکثر خواسته های ممکن از جانب ما باشد؛ موسمی که ممکن است چندان هم دیرپا نباشد. بهترین مقدمه شاید، تنش زدایی فعال در رابطه با عربستان سعودی و همراه کردن آن با جبهه ی معتقد به همکاری بین المللی در فقره ی مساله ی ایران باشد. ما برای رسیدن به این نقطه ی راهبردی و ورود به مساله از موضع قدرت، هزینه های زیادی پرداخته ایم و حالا وقت استفاده از امتیازات و ابزارهای ساخته شده است؛ چه بهتر که این به کارگیری تاکتیک مناسب در زمان مقتضی، از موضع قدرت باشد.