دیپلماسی پساانتخاباتی

منتشر شده در روزنامه اعتماد ۷ مهر ۱۳۹۹ - 

سیاست خارجی ایران امروز بنابر شرایط مختلفی بدل به صحنه ی تکرار مواضع مکرر و سکوت و انتظاری توامان شده است. کیست که نداند بیش از هر چیز این انتخابات پیش روی در واشنگتن است که بر روی تصمیمات کلان سیاست خارجی ایران به عنوان گلوگاه اصلی امروز کشور موثر خواهد بود؟ و کیست که نداند کارگزار و کارشکن امروز سیاست خارجی ایران نیز خود را در قامت مردان و جهات سیاسی، در رقابت انتخاب رییس جمهور سیزدهم معنا میکنند؟ بنابراین به دست آوردن تحلیل صحیح از سیاست ایالات متحده و آنچه در انتخابات روی خواهد داد می تواند برای هر آنچه کنش در سیاست داخلی و خارجی ایران قلمداد میشود مهم و موثر باشد. 

واقع امر این است که سنت انتخابات در ایالات متحده بنابر آنچه کارشناسان امر می گویند در شرایط صلح کمتر متأثر از سیاست خارجی است. اما در عین حال با افزایش ضریب نفوذ اخبار بینالمللی بر مخاطب داخلی، اساساً این تأثیر در ایالات متحده نیز مانند دیگر کشورها درحال افزایش است. 

بنابراین اگر از کنار شرایط داخلی امریکا، مسائل مربوط به سلامت و کرونا، بیمه و بیکاری، اقتصاد، امنیت داخلی و اموری اینچنین بگذریم چند نقطه در فضای بین المللی به عنوان موضوعات کلان عمل دولت ترامپ برشمرده خواهند شد که در هر حال موارد پیش گفته را نیز به مثابه متغیرهای وابسته تحت تاثیر خود قرار خواهند داد. 

آنچه رییس جمهور کنونی امریکا بدواً در سیاست بین المللی به عنوان اهداف سیاست خارجی خود در نظر گرفت، واجد محورهای واضحی بود: موضوع روابط تجاری با چین و اتحادیه اروپا (مساله جنگ تعرفه ها)، مساله کره شمالی، موضوع ایران و خروج از برجام و بالاخره "معامله قرن": اموری که هر یک به نوعی از به نتیجه رسیدن باز ماند و در نتیجه به انزوای ایالات متحده در صحنه بین المللی تا امروز کمک کرد. تنش با چین و حتی اروپا بر سر موضوع تعرفه ها به جایی نرسید و نهایتاً موضوع به تعلیق کشیده شد. آنچه امریکا برایش شروع کرد به دست نیامد و تهدیدهای تجاری چین را به عقب نشینی وادار نکرد. اروپا نیز با اینکه از اختیار و استقلال عمل کمتری برخوردار است به وضوح از سیاستهای تجاری ایالات متحده ناخشنود شده و تا کنون به آنها تن نداده است. البته در موضوع اخیر مساله برگزیت به نفع سیاست های ضد اروپایی امریکا تمام شده و هر قدر این جدایی خشک تر و خشن تر باشد بیشتر منافع یکجانبه امریکا را در تضعیف اتحادیه اروپایی تامین خواهد کرد.

اما دو موضوع دیگر یعنی کره شمالی و مساله "معامله قرن" هر دو کوه هایی بودند که موش به دنیا آوردند: مساله کره شمالی هر قدر در ابتدا به صورتی برق آسا جلو رفت و تحلیلگران عجول را نیز با خطای دید در توفیقات ترامپ مواجه ساخت، در ادامه کندتر و با تنش بیشتری همراه شد. تا جایی که امروز کمتر کسی فکر میکند موضوع کره شمالی بهبود یافته و یا در حال حل شدن است. آنچه ترامپ سعی می کرد با سر و صدایی زیاد به مخاطبان داخلی و بین المللی بفروشد امروز تقریباً ساکن ترین و ساکت ترین مسائل است. 

در مورد موضوع اسرائیل نیز همینطور: طرحی که به عنوان معامله قرن مطرح شد هر قدر در ابتدا توسط همراهان ترامپ در منطقه پر طمطراق مطرح شد اما به جایی رسید که تا امروز با دست رد ضمنی عربستان و کویت ترامپ را دست به دامان کشورهایی با اندازه ی بحرین و امارات ساخته تا بتواند از آن به عنوان دستاورد سیاست خارجی خود بهره برداری انتخاباتی کند. حال آنکه مخاطب هوشمند فراموش نمی کند که مدعا چیز دیگری بود: راه حلی به بزرگی نام معامله قرن که تمام مساله فلسطین و اعراب را با اسرائیل یکجا حل کند. 

اما در موضوع ایران، برجام و توافقی جدید: پر واضح است که در این مورد، رقیب اصلی ترامپ نه ایران که حزب دموکرات و بالاخص شخص باراک اوباما بود. از همین رو با اصرار مشاوران تندرویی و از همه مشهورتر جان بولتون (به گفته خود او در کتاب اخیرش به نام اتاقی که در آن اتفاق افتاد) و البته به گفته خود به امید قراردادی بهتر یعنی یکطرفه تر، از برجام بیرون آمد تا هر توافقی با ایران امضای او را ذیل خود داشته باشد. 

البته صحیح است که ایران در ابعاد متعددی تحت فشارهای بی سابقه قرار گرفته است اما باید توجه کرد که ترامپ نیز در به زانو درآوردن آن در اثر این فشارها و در نتیجه به دست آوردن توافقی یکجانبه از جنس آنچه در پیش شرط های دوازده گانه آورده بود- به جای برجام به طور کامل ناموفق بوده است. به خصوص وقتی به معنای لغوی عبارت "فشار حداکثری" دقت می کنیم که یعنی امریکا تمام نیروی خود را برای فشار آوردن به ایران به کار گرفته است و بیش از این توانی ندارد. گویی که به بیان خود مقامات کاخ سفید، انتظار بر آن بود که ایرانیان "نان از دست هم بربایند"، دولت توان پرداخت حقوق نداشته باشد و کشور و اقتصاد آن به طور کامل از هم بگسلد: هدفی که با تمام گرفتاری های به وجود آمده به کلی شکست خورده است. 

این خروج از برجام برای ترامپ بی هزینه نبود: از اختلافاتی در داخل کابینه ی او که پیش از خروج به کنار گذاشتن یا کناره گیری وزرای دفاع و امور خارجهاش انجامید تا فاصلهای بیسابقه در مسائل بینالمللی بعد از جنگ دوم جهانی که بین امریکا و متحدان اروپایی اش (تروئیکا و کلاً اتحادیه اروپایی) ایجاد شد و حتی شکست های پیاپی دیپلماتیک حقوقی و سیاسی: هم مواردی چون محکوم شدن امریکا در دادگاه لاهه، تغییر موضوع جلسه ای در شورای امنیت به ریاست ترامپ که قرار بود به "جلسه محاکمه ایران" تبدیل شود در آخرین ساعات و آراء نزدیک به اتفاق در مغایرت با نظر ایالات متحده در شورای امنیت سازمان ملل که به تکرار شاهد بودیم و هم پروژه های ناکامی چون کنفرانس ورشو و کنفرانس منامه برای ایجاد اجماع جهانی علیه ایران مجموعاً کار را به جایی رساند که می توان امروز را یکی از منزوی ترین دوران های تاریخ امریکا در عرصه ی بین المللی پس از جنگ دوم جهانی نامید. اجماعی که علیرغم قدرت برتر سخت او در مقابل اروپا، چین و روسیه، امروز از وجه سیاسی علیه این کشور حادث شده و حتی اراده ی این کشور را در واکنش هایی از جنس سخت متزلزل کرده و حرکاتش را به حرکاتی دزدانه از نوع ترور سردار سلیمانی مبدل کرده است و نه پاسخ سخت و دندانشکن به ایران هنگامی که پهپاد امریکایی را سرنگون می کند و نه عمل به تهدید هدف قرار دادن پنجاه و دو نقطه در ایران در پاسخ به شلیک هر گلوله ای به سمت دارایی های امریکا. این مواضع اخیر، یعنی نداشتن اجماعی در پشت سر و بنابراین تزلزل در اراده به تهدیدهای سخت نیز خود موجب بروز شکاف هایی میان ترامپ و  تندروترین بخش های بلوک جمهوریخواه نظیر جان بولتون و تبدیل شدن امثال او به سرسخت ترین مخالفان ترامپ در آستانه ی انتخابات شده است. حال آنچه ترامپ از آن بهره می برد یکی ضعف شخصی رقیب (بایدن) است و دیگری بازیهای امنیتی که در خیابان های امریکا به راه انداخته تا مساله کرونا و سوء مدیریت خود را در پس بهران های امنیتی بالقوه و بالفعل پنهان نماید. 

با تمام این اوصاف چون همیشه پرسش اصلی در سیاست خارجی ایران چگونگی برخورد با امریکا در صورت رای آوردن هر یک از دو نامزد است و اینکه کدام به نفع ماست؟ آیا ایران باید روی برد دموکرات ها سرمایه گذاری کند و آیا این کار را کرده است؟ واقعیت این است که نحوه عملکرد جمهور اسلامی ایران در سیاست خارجی خود در واقع نه مستقل از مسائل داخلی خودش است و نه مسائل داخلی ایالات متحده. همانطور که انتخابات سال 2016 و به قدرت رسیدن ترامپ بر سرنوشت برجام، تحریم ها، اقتصاد و حتی مسائل اجتماعی و امنیتی این کشور موثّر بوده است، انتخابات پیش رو نیز بر ادامه روند موجود یا تغییر آن و حتی مسائل سیاست داخلی مانند انتخابات سال آینده ریاست جمهوری بی تأثیر نخواهد بود. اما آنچه باید دانست این است که علیرغم آنچه در سطح مساله دیده می شود، پیروزی بایدن لزوماً ممکن است صحنه را به سود ایران برنگرداند و برد ترامپ نیز می تواند لزوماً به نفع موقعیت این کشور در جهان نباشد. البته امیدواری به برداشته شدن تحریم ها و ایجاد گشایش هایی به خصوص در مساله نفت و بانک با پیروزی حزب دموکرات نزدیک تر و محتمل تر است اما عمق مساله در نگاهی راهبردی ممکن است از این منطق تا اندازه ای فاصله داشته باشد. 

تجربه نشان می دهد سیاست خارجی ایالات متحده واجد وجه "لختی" است که تغییر آن را به صورت دفعی با مشکلاتی مواجه می کند. به طوری که ایجاد چنین تغییراتی توسط ترامپ در بدو به قدرت رسیدن نیز آن چنان که شرح داده شد پر هزینه و پر سر و صدا بود؛ امری که از شخصی با مشخصات، سن و سال، روحیه و عقبه جو بایدن بعید به نظر می رسد. بنابراین بی توجه به اعلام های اخیر او در خصوص طرح مسائل حقوق بشری با ایران که هیچگاه به نظر جدی نمی رسد- سیاست خارجی امریکا در خصوص ایران تا حد زیادی بر منوال کنونی پیش خواهد رفت. بنابراین تغییر مهمی که برای تحلیلگر معنادار به نظر می رسد این است که حزب دموکرات و شخص بایدن به خصوص پشتیبانی معنوی باراک اوباما توان اجماع سازی عمده ای را علیه ایران در فضای بین المللی خواهد داشت: تنهایی امروز ترامپ با به قدرت رسیدن بایدن می تواند به راحتی به اجماعی نه تنها شامل اروپا، ژاپن و دیگران بلکه حتی به سیاق زمان اوباما دارای اعضایی همچون چین و روسیه نیز باشد و می تواند این کار را برای ایران به غایت دشوار کند. 

از سوی دیگر پیروزی دوباره ی ترامپ نیز گرچه در درازمدت به انزوای امریکا در جهان و در نگاهی کلان تر گذار فضای بین المللی به نظمی چندقطبی و خروج کامل امریکا از موقعیت "برتری هژمونیک" کمک خواهد کرد، اما در چند سال پیش رو و در مساله ی ایران، ترامپ را برای نرمش در مقابل ایران از گذشته بی انگیزه تر و بنابراین سرسخت تر خواهد کرد، چرا که دیگر او منتظر هیچ انتخاباتی نیست. بنابراین ادامه روال کنونی اقتصاد، نفت و بانک خود به خود چالش های امنیتی و اجتماعی منجر شده و هر چه زمان پیشتر می رود کار سخت تر خواهد شد. 

بنابراین عقلاً به جمع بندی میرسیم که علیرغم تمام وابستگی های متقابل سیاست خارجی به سیاست داخلی ایران و سیاست داخلی ایالات متحده، منوط کردن تصمیم سازی و برنامه ریزی در سیاست خارجی به انتخابات ریاست جمهوری امریکا برای منافع ملی ایران صحیح نیست. بلکه آنچه برای کشور ضروریست را می توان به صورت زیر دسته بندی و بیان کرد:

1. پرهیز از تبدیل کردن موضوع سیاست خارجی به امر انتخاباتی،

2. تصمیم سازی به موقع و داشتن سناریوهای آماده برای رخدادهای مختلف و موکول کردن تصمیم گیری به زمان پس از انتخابات نوامبر،

3. بازی درست در سطح ملی و حاکمیتی متناسب با رخدادهای بیرون، چرا که پیروزی هر کدام از طرفین به طوری که شرح داده شد می تواند به سود یا زیان منافع ملی ایران باشد و این نه به اینکه چه کسی پیروز شده است بلکه به این که ایران چطور بازی می کند وابسته خواهد بود (انتخاب بازی مناسب)،

4. ادامه مسیر جلوگیری از اجماع سازی علیه ایران در مجامع جهانی از طریق دیپلماسی فعال، 5. سپردن کار به دست کاردان در بزنگاه های انتخاباتی و حتی در سیاست خارجی از طریق جذب حداکثری نخبگان (انتخاب بازیگر مناسب)، 6. ایجاد وفاق بیشاز پیش ملی با پیش گرفتن صبر و فروخوردن خشم های کوتاه مدت و در مسائل خرد از جانب تمام طرف ها.