منتشر شده در روزنامه اعتماد ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ -
با شرایط به وجود آمده در واشنگتن و سیاست دیگر دولت بایدن در صحنه دیپلماتیک البته کسانی متوقع بودند بازگشت ایالات متحده به برجام نیز مانند بازگشت به معاهده آب و هوایی پاریس و امثال آن به سرعت و با صدور دستورات اجرایی متناسب در روزهای نخست صورت پذیرد. اما همانطور که امروز معلوم همگان شده برجام به واسطه همان حساسیت هایی که مذاکرات مربوط به آن را مطول کرده بود برای تمام طرف های بازی چونان گلوله ای از آتش است که معادلات دیگری را اقتضا می کند. بنابراین روند این بازگشت که تنها یک امضا نیست بلکه یک سلسله اقدامات موثر را از طرفین طلب می کند امروز به کندی و با موانع زیاد به پیش می رود.
موانعی که دولت ایالات متحده در بازگشت موثر به برجام و رفع تحریم ها با آن مواجه است متنوعند:
- سیاست داخلی: با توجه به ساختار سیاسی ایالات متحده و لزوم تایید بسیاری از افراد در سمت های بالای دولت جدید توسط کنگره و نیز حساسیت برانگیز بودن برجام در کنگره میان اکثر قریب به اتفاق جمهوری خواهان و نیز عده ای از دموکرات ها، بازگشت فوری به برجام و تعامل با ایران می تواند دولت بایدن را از همین ابتدا و در تایید صلاحیت افراد با مشکلی واقعی روبرو کند. بنابراین بایدن و حلقه اول او تلاش کردند موضوع را تا عبور از این معبر معلق نگه دارند.
- سیاست منطقه ای: واضح است که دو شریک منطقه ای ایالات متحده یعنی اسرائیل و عربستان سعودی تمام تلاش خود را برای در گوشه قرار داشتن ایران و بنابراین باز نگشتن بایدن به برجام می کنند. کویی که باید اذعان کرد که رفتار دولت تازه واشنگتن با این دو شریک مصداق بارز افزایش فاصله امریکا از ایشان در دوران دموکرات های کنونی (تیم اوباما و حالا تیم بایدن) است اما در هر حال نمی توان از فشارهای مستقیم و غیرمستقیم این دو بازیگر و لابی های ایشان در امریکا و اروپا به دولت تازه امریکا صرف نظر کرد.
- دیگر آنکه محاسبات سیاسی اقتضا می کند که بایدن به عنوان یک سیاستمدار حرفه ای از اهرم های در دست تا حدی استفاده کند. بنابراین تانی بیشتر در مورد برداشتن تحریم های ایران هم کنشی عقلانی به نظر می رسد و هم بایدن را در توجیه اعمال بعدی احتمالی - یعنی بازگشت به برجام و لغو تحریم ها- کمک می کند و نیز از نظر تبلیغاتی کار را در به توافق برگشتن با ایران برای او بزرگتر نشان می دهد.
- از سمت دیگر بایدن و تیمش احتمالا از اراده سیاسی در ایران برای حل و فصل موضوع در دولت فعلی مطمئن نبوده اند. هر چند آن طور که می گویند قائلند که بر این پارامتر ها هیچ کنترلی ندارند و بنابراین سرمایه گذاری نخواهند کرد اما در واقع هم نسبت به حواشی موضوع آگاهند و هم به دنبال اطمینان از واقع بینانه بودن دریافتشان از ایران هستند.
از سوی دیگر ایران با افزایش هزینه سیاسی بایدن در این تاخیر و تأنی انرژی این سیستم را بالا برده و تلاش می کند تا هم سرعت را بالا ببرد و هم بایدن و تیمش را از هرگونه درخواست جدید برای بازگشت به برجام و لغو تحریم ها منصرف کند. دو هدفی که می توان گفت اگر در مورد اولی کامیابی نسبی حاصل شده در خصوص هدف دوم به کمال تحقق یافته است: امروز ما هیچ شرط جدیدی را از تیم بایدن و شخص او نمی شنویم.
به هر حال آنچه امروز در دو طرف اصلی این داستان یعنی ایران و امریکا دیده می شود دولت های دو طرف تا حدی شرایط مشابهی دارند: هر دو انگیزه کافی برای بازگشت به برجام و اجرای تعهدات دارند چرا که این توافق را علاوه بر موضوعات رسمی دستاورد خط سیاسی خود می دانند و ضمنا هر دو در این مسیر موانع داخلی را از سوی مخالفان توافق که عمدتا از سوی مخالفشان هستند پیش رو دارند و ضمنا هر دو از سرنوشت اجرای یکسویه توافق و بازتولید مساله از سمت دیگر و در نتیجه به خطر افتادنشان در سیاست داخلی نگرانند.
اما آنچه در خلال این چند هفته علی رغم پاره ای حدس ها و بدبینی ها شاهد بوده ایم اراده سیاسی دو طرف در بازگشت به توافق بدون پیش شرط است. ضمن آنکه اگر از اظهارات و مواضع که گاه مخاطب داخلی دارند و گاه خارجی به اعمال طرفین نگاه کنیم این اراده سیاسی را از میان خرده اعمال ایشان می توان با وضوح بیشتری پیدا کرد. در واقع اگرچه دولت ایالات متحده در موضع گیری کمتر به موضوع ایران پرداخته و تنها برای مدتی نسبت به اتخاذ و اظهار موضع در خصوص فتح باب عمل به تعهدات سخن گفته است اما اعمال غیر مستقیم دولت جدید در واشنگتن بیشتر از اظهارات مستقیم به نظر می رسند: فاصله گرفتن معنادار از اسرائیل و قرار دادن اولویت تماس با نتانیاهو در انتهای لیست که خالی از معنا نبود، موضعگیری در خصوص جنگ یمن، خارج کردن حوثی ها از لیست تروریسم و در انزوا قرار دادن عربستان در این موضوع، اجتناب از شتاب زدگی در موضوعاتی نظیر پروتکل الحاقی که در ایران پیش می آیند، برداشتن گام های کوچک و بیشتر نمادینی مانند پس گرفتن ادعای شکست خورده ماشه از سازمان ملل متحد، لغو محدودیت ها بر تیم نمایندگی ایران در نیویورک و حالا تلاش برای نقریب اذهان از راه هایی نظیر مذاکرات حاشیه ای همچون موضوع تبادل زندانیان و کاهش فشار بر بدهکاران به ایران -کره جنوبی و ژاپن- در پرداخت معوقاتشان مصادیق این معنا هستند.
در سوی دیگر ماجرا یعنی ایران نیز دولت با ابتکاراتی تاکنون توانسته علی رغم بالا بردن انرژی سیستم از بالارفتن سطح تنش و «خراب شدن آنچه هنوز ساخته نشده» جلوگیری کند که مهمترین مورد آن توافق ایران با آژانس در خصوص لغو اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی بود که از افزایش بی مهابای هزینه سیاسی ایران جلوگیری کرد: این توافق مصداقی کلاسیک برای درس مهمی در دیپلماسی بود یعنی خلق یک گزینه به جای انتخاب بین گزینه های موجود.
آنچه ما ضمن طراحی های سیاسی خود باید انجام دهیم اولا اجتناب از افزایش سطح تنش است. دیگر آنکه به هیچ روی نباید اجازه داد (به سیاق آنچه در سال های ۸۴-۹۰ رخ داد) اجماعی بین امریکا، اروپا و در ادامه چین و روسیه علیه کشور شکل بگیرد. برای این معنا می بایست در مقابل امتیازات کم اثر ولی حاکی از اراده سیاسی امریکا مانند نمونه هایی که ذکر شد، امتیازاتی نمادین را طراحی کرد و برای نشان دادن حسن نیت به عنوان انعطاف پذیری به طرف های مقابل عرضه کرد.
وضع کنونی برجام را می بایست چیزی در ابعاد نیمه دوم سال ۲۰۱۵ در نظر گرفت که توافقی موجود بود ولی هنوز اجرایی نشده بود و بنابراین مذاکره ای تنها برای اجرایی کردن توافق در ژانویه ۲۰۱۶ انجام شد. گویی که علی رغم اراده سیاسی همه طرف ها برای اجرایی شده برجام که وجه توافق امروز و آن دوران است بی اعتمادی بیشتری به خصوص از سوی ایران نسبت به امریکا وجود دارد.
اما در عین حال امروز نیز یکی از مواردی که می توان به عنوان انعطاف از آن استفاده نمادین و واقعی کرد همین پذیرش شرکت در جلسه ۴+۱ و ایران با حضور امریکا به عنوان مهمان به منظور تهیه جدول زمان بندی اقدامات متقابل است که با هیچیک از مواضع اصولی اعلام شده در تنافر و تناقض نیست.
چرا که ما تنها نباید اصول را نقض کنیم و بنابراین هر امکان و راه حلی که با مواضع اصولی و نیز مصالح کشور در تناقض نباشد استفاده از آن عقلا لازم است؛ اینکه بخواهیم صبر کنیم تا نظم و معادلات به سمتی روند که مطلوب ما باشند و بعد در آن وارد شویم از واقعگرایی به دور است تنها می تواند شرایط ما را پیچیده تر کند.