منتشر شده در روزنامه شرق 5 بهمن 1400 -
از مشخصه ها و ممیزه های امروز جامعه ما توده ای شدن سیاست خارجی کشور است. به این معنا که بسیار بیش از آنچه در دیگر جوامع و یا حتی در گذشته خودمان می توان سراغ گرفت جامعه نسبت به روابط خارجی حساس شده است. بخش زیادی از این معنا البته به دنبال انقلاب اسلامی و به خصوص با روحیه ضد امپریالیستی حاکم آن دوران معمول شده بود اما واقعیت این است که مساله هسته ای به خصوص از وقتی با تحریم های اقتصادی همراه شد جامعه را بیش از پیش نسبت به سیاست خارجی و به خصوص دیپلماسی هسته ای حساس کرد.
البته باید توجه داشت که مانند هر موضوع تخصصی دیگر روابط بین الملل و سیاست خارجی موضوع رشته های دانشگاهی بوده و واجد نکات و ظرائفی است که تنها با تجهیز به آنهاست که می توان قدم از قدم برداشت: از وجوه سیاست خارجی اتفاقا این است که دیپلمات در مصاف ها و صحنه های حساس آن در مقابل کارکشته ترین تیم ها قرار دارد و بنابراین اهل فن بودن او - نه به معنای افواهی و صرفا در جریان موضوعات بودن - و متخصص امر بودن هم در وجه نظری و هم عملیاتی ضروری هرگونه توفیقی در این فضاست. در کنار این امر تخصصی بازخورد اجتماعی و احیانا حمایت هایی که سیاست خارجی از جانب ملت در پس اقدامات خود احساس می کند می تواند یکی از مهم ترین بارزه ها و مشخصه هایی باشد که اتفاقا به دیپلماسی کارآمد قدرت بخشی کند.
از نگاهی تخصصی و بدون غرض ورزی های جناحی و جریانی باید گفت که آنچه امروز روابط با شرق (شامل چین و روسیه و هند و ژاپن و غیره) دانسته می شود امری لاجرم و اتفاقا به سود منافع ملی است. چین واقعیت در حال برآمدن دوران گذار کنونی در روابط بین الملل است و روسیه نیز علی رغم اینکه توان اقتصادی و تکنولوژیکی زیادی ندارد می تواند نقش مناسبی در برقراری توازن های امنیتی و نظامی و نیز تامین تسلیحات برای ما بازی کند.
در عین حال باید توجه کرد که یکی از مهم ترین ابتلائات بالقوه در سیاست خارجی امروز مشکل شناختی است. واقعیت این است که روابط بین الملل امروز در دوران گذار خود به سر می برد و نظمی سیال و غیر قطعی دارد. اما اگر این معنا در محاسبات سیاست خارجی لحاظ نشود می تواند مشکلاتی را در سطوح راهبردی و عملیاتی به بار بیاورد.
سه نوع نگاه برخلاف دیدگاه گذار در روابط بین الملل در جهان وجود دارند: ۱. گرایشی که نظم حاکم در روابط بین الملل را همچنان جنگ سردی و در دو قطبی شرق و غرب ارزیابی می کند، ۲. نگاهی که معتقد به هژمون بودن قدرت ایالات متحده است و تلاش می کند که نظم محیط بین المللی را پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نظمی تثبیت شده و از جنس تک قطبی قلمداد کند و بالاخره ۳. دیدگاهی که عجولانه محیط بین المللی را واجد نظمی چند قطبی می بیند.
اما واقعیت آن است که دوران کنونی دورانی است که صفات دقیقه ی هیچکدام از انتظامات فوق را ندارد. هم شرق انسجام قبلی و مناسبات جنگ سردی را ندارد: روسیه توان اقتصادی مقابله با غرب را ندارد و چین که توان اقتصادی زیادی دارد اساسا سودای چنین منازعه مدامی را در سر نمی پروراند، ایالات متحده تضعیف شده و دیگر هژمون امنیتی و تکنولوژیک جهان نیست و اتحادیه اروپایی نیز هنوز جایگاه خود را در نظم بین المللی پیدا نکرده است. از سوی دیگر کشورها و قدرت های نوظهوری در دیدرس هستند که نمی توان از نقش ایشان در بسیاری از معادلات بین المللی غافل شد.
دوران گذار البته واجد مشخصاتی است که خود درخور تفصیل می نماید اما واقعیت آن است که هزینه و فایده سیاست های متخذه در روابط خارجی کشورها در دوران گذار عظیم تر از دوران نظمی تثبیت شده است. یعنی اشتباهاتی که در محیط سیال بین المللی انجام می شود به واسطه ید مبسوط تر کشورها، تاثیرات بنیادین تر و ماندگارتری را برای آن کشور رقم می زنند و بالعکس.
آنچه باید مراقبت کرد به خصوص دیدگاه جنگ سردی نسبت به روابط بین المللی و ابتنای سیاست خارجی کشور بر همین مبناست. به خصوص در توسعه روابط با شرق باید از هر گونه یارگیری به مثابه آنچه در دوران پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مرسوم بود اجتناب کرده و در نظر داشت که اساسا خود شرق یعنی کشورهای عمده آن و در صدر همه چین و روسیه نه به ایران و نه به محیط بین المللی در چارچوب جنگ سردی نگاه نمی کنند. در واقع باید در نظر داشت که ابرقدرت شرق یعنی چین بزرگترین شریک تجاری امریکا و اروپاست و این موضوع مناسبات امنیتی و نظامی را تا حد زیادی از صدر اهمیت برای این کشور به زیر کشیده است. چین اساسا زیر بار امنیتی سازی محیط بین المللی و روابط خارجی اش نمی رود: عرصه ای که ایالات متحده به واسطه برتری نسبی در آن تلاش می کند چین را به آن بکشد.
بنابراین یارگیری ها و مناسبات در سیاست خارجی کشور می بایست طوری تنظیم شود که هم از تاثیر نگاه بلاموضوع جنگ سردی فارغ باشد و هم در یک برنامه همه جانبه برای تامین منافع ملی کشور توازنی را میان طرف های عمده برقرار کند که اولا شریک ارزانی برای هیچ طرفی واقع نشود و ثانیا بتواند مهار پرتوقعی هر طرفی را با حضور طرف دیگر در موازنه معادلات سیاست خارجی خود تضمین و کم هزینه کند. این نوع سیاست خارجی است که کشورهای متوسط می توانند با اتخاذ آن از بیشترین پتانسیل محیط بین المللی در حال گذار به سود منافع ملی خود بهره برداری کنند.
ضمن آنکه فضاسازی بین المللی و برقراری روابط با طرف های متعدد از این هزینه کاسته و به ابزاری برای مهار نیروهایی که احیانا به سیاست خارجی ما وارد شود تبدیل می شود. این کار البته کار دشواری است و نیاز به تبحر و مهارت خاصی هم در میان سیاست گذاران و هم دیپلمات ها دارد.