منتشر شده در روزنامه اعتماد 12 تیر 1401 -
حالا که دوباره بارقه هایی از گشودگی در مذاکرات احیای برجام به سمع می رسند موقعیت مقتنم است که به راهکارهای مواجهه با شرایط کنونی و نفع و ضرر هر یک بذل توجه شود. در ضمنِ اینکه ما تنها در شرایط حاضر موضوع هسته ای را روی میز مذاکره قرار داده و حاضر به گفتگو درباره ی آن هستیم، این امر نیز مفروض است که موضوع هسته ای تنها مُشتی است نمونه خروارِ مسائل فیمابین ایران و ایالات متحده: این هم در سخن سیاستمداران ایرانی قابل رصد است که مساله هسته ای را در ذات خود نوعی بهانه جویی از سوی غرب و به خصوص امریکا تلقی می کنند و هم در مواضع ایالات متحده و متحدانش که هر مجالی را بهره می برند برای اشارتی به دیگر مسائل اختلافی با ایران.
اما در هر حال شرایط اکنون اقتضا می کند نسبت به مساله با دیدی سیاست سازانه پرداخته شود: سیاست سازی تفاوت ماهوی مهمی با موضع گیری و سیاست ورزی دارد و آن اینکه در سیاست سازی که ماهیتاً از جنس مشاوره است – حتی مشاوره های بخشی ماننده مشاوره های حقوقی، مالی، فنی و غیره – ارائه ی تنها یک راه حل هیچگاه مطلوب و حرفه ای نیست. به بیان دیگر سیاست ساز کسی است که چند نسخه از راه حل های مختلف را با ذکر معایب و مزایای هر یک بر روی میز تصمیم گیران می گذارد تا انتخاب کنند. حتی تصمیم گیران نیز از این میان نباید تنها یک نسخه را برای خود مباح کنند.
آنچه در این یادداشت ذکر می کنیم نه سیاست سازی هایی که به طور تخصصی از موضع مشاوره ارائه می شود و می تواند موضوع تصمیم سازی قرار بگیرد بلکه آن نسخه های کلی است که در مواجهه با مسئله محوری ما در سیاست خارجی در وعاء ذهن و نظر مطرح است: مساله ایران و غرب (امریکا) در کلیت و مساله هسته ای در جزییت؛ هرچند یک یا چند آن ها از هر موضع سیاسی اساساً بلاموضوع باشند. ضمن آنکه ذیل هر یک از این نسخ، می توان سیاست سازی کرد و به شکلی که شرحش رفت راه حلی هایی را در قالب مذکور یعنی policy paper ذکر کرد که حاوی ضعف و قوت های متناسب باشند.
با توجه به آنچه امروز در سابقه تاریخی ما وجود دارد، یعنی عقد قراردادی بخشی (هسته ای) و اجرای نسبتاً موفق آن به طور مقطعی و سپس شکنندگی که بر آن غالب شد، برای برون رفت از چالشی که امروز در سیاست خارجی ایران را دچار چالش کرده است به طور کلی و ذهنی پنج راه عمده مطرح است:
- تفکری وجود دارد که معتقد است که از آنجا که نظم بین المللی اولاً ظالمانه و ثانیاً در حال گذار است، این سابقه تاریخی چاره ای باقی نگذاشته است الا به اینکه ایران مذاکره موثر (یعنی منجر به توافق و مدیریت تنش) نکند، اما با رفت و آمد و ارائه ابتکارات دیپلماتیک زمان بخرد تا فصل "برآمدن روسیه و چین" فرا برسد و در عین حال ابزار هسته ای خود را (که در گرایشی می تواند آستانه ی توان بازدارندگی باشد و در گرایش دیگر حتی ساخت تسلیحات هسته ای) افزایش دهد. در این صورت و با کاهش تاثیر ایالات متحده در محیط بین المللی دیگر ایران که اینک متحد شرق است نه نیازی به ایالات متحده و مدیریت تنش با او دارد و نه برای این کار راه سختی پیش روی خود می بیند.
اما نکته این است که اولاً نمی توان محاسبه کرد که این برآمدن شرق تا حدی که اولاً توان جلوگیری از هزینه سازی امریکا برای ایران را داشته باشد و دوم چنین اولویتی را برای خود ببیند در چه افق زمانی قابل پیش بینی است. حتی اگر بپذیریم که برآمدن شرق به سبکی است که قدرتی از جنس هژمونی در پی داشته باشد باید دید آیا تمام کشورهایی که در آن زمان متحد نزدیک «شرق» هستند چنین هزینه ی گزافی را در این دوره گذار پرداخته اند؟ آیا نمی توان کوتاه مدت و میان مدت را با هزینه ی کمتری سپری کرد و به آن «سرمنزل مقصود» رسید؟
دیگر آنکه آیا اساسا می توان در شرایط نظارتی کنونی و عضویت ایران در ان پی تی و غیره به افزایش قدرت بازدارندگی و یا نزدیک شدن به تسلیحات اندیشید؟ آیا هیچ کشوری از دارندگان توانمندی نظامی هسته ای تحت چنین نظارت هایی امکان ساخت تسلیحات اتمی خود را داشته اند؟
- تفکر دوم نیز در کوتاه مدت معتقد به مذاکره برای خرید زمان و بدون رهیافت رسیدن به نتیجه است؛ به طوری که در این اثنا با افزایش توان هسته ای (که باز می تواند توان بازدارندگی و یا تسلیحات هسته ای باشد) اهرم مذاکراتی قوی تری برای آینده ساخته شود و زمانی ایران بر سر میز مذاکره محتوایی و موثر برود که با اهرم های تاثیرگذار بتواند مذاکراتی آسان و نتیجه ای مطلوب و پایدار را به دست آورد.
در این مورد نیز مشخص نیست این افزایش کم و کیف اهرم های مذاکراتی در موضوع هسته ای تا چه زمان باید ادامه پیدا کند؟ آن مرز کجاست که اگر به آن برسیم طرف مقابل مجبور خواهد شد نه تنها به دغدغه ی ما برای تضمین پایداری قرارداد تن دهد بلکه حتی خواسته های ما در حاشیه برجام را نیز اجابت کند؟ و اساساً در برابر چنین طرف مقابلی که اینچنین به زانو افتاده چه نیازی به مدیریت تنش؟
نکته ی دیگری که در این مورد به ذهن می رسد اینکه: توسعه ی اهرم های هسته ای همیشه هم بی هزینه نیست. همزمان با افزایش کم و کیف توان هسته ای ما قاعدتاً کم و کیف فشارهای طرف مقابل نیز افزایش و ارتقا می یابد. مطابق سابقه ای که لااقل در دوازده سال گذشته از سر گذشته و با لحاظ تمام نقاط قوت و ضعف کشور و نظام مدیریتی و غیره این فشارها بر نظام علمی، صنعتی، کشاورزی، پزشکی، دارویی و بیش از همه اقتصادی و رفاهی سایه می اندازد. این فشارها که نوعاً نارضایتی و گاه تنش های اجتماعی را در پی دارد خود بدل به اهرمی در دست طرف مقابل می شود که در مقابل اهرم هسته ای نوساخته ی ما استفاده می کند.
نقدی که به نکته قبل وارد آمد در این مورد نیز مسموع است.
- گروه سوم کسانی هستند که بیش از دیگران در «اینجا و اکنون» محیط بین المللی زندگی می کنند و سیاست را نه علم خواستن ها بلکه علم توانستن ها و امکان ها می دانند و معتقدند با لحاظ تمامی این موارد پیرامون ناعادلانه بودن نظام بین الملل، حقوق مسلم کشور و غیره لازم است ما در بهره برداری مقدور از حقوق متنوع خود تعادلی ایجاد کنیم: اگر حقوق هسته ای ما مسلم است که هست، حق فروش سهمیه نفت ما هم مسلم است، حق فروش گاز هم مسلم است، حق جذب سرمایه گذاری، تجارت عادی، واردات دارو و غیره: تمام این حقوق مسلمند و در شرایط فعلی که بهانه جویی های هسته ای باعث تضییع حقوق متنوعی از ما شده لازم است بهانه از دست طرف مقابل گرفته و با حفظ و تثبیت حقوق هسته ای تعادلی برای امکان استفاده از حقوق دیگر هم فراهم شود.
قائلان به این نظر هم از وضع کنونی محیط بین المللی راضی نیستند اما در عین حال معتقدند که نمی توان به امید برآمدن شرق امروز کشور و ملت را پرهزینه کرد و احیاناً در معرض تهدید قرار داد. همچنین امکان توسعه برنامه هسته ای و رسیدن به آستانه بازدارندگی و یا بیشتر با توجه به نظارت های پادمانی از نقطه ای به بعد بی آسیب و تهدید نخواهد بود.
دیگر آنکه تضمین برای هر قرارداد حقوقی یا سیاسی در شرایط موجود صرفاً حقوقی یا سیاسی است و نه فراتر. بنابراین تنها راه پایداری قراردادی از جنس برجام مدیریت تنش، جذب سرمایه و هنجارشدن تکرار و تداوم آنهاست.
آنچه می تواند به عنوان نقد به این راهکار ذکر شود همین عدم تضمین عینی آن است.
- نگاه چهارم در خصوص رفع موضوعات فیمابین ایران و امریکا حل مشکل به صورت غیر بخشی و جامع است. این البته به معنای مذاکره درباره تمام موضوعات فیمابین و حل آن ها نیست. کما اینکه کمتر دو کشور وجود دارند که در مسائل فیمابین دچار اختلاف نظر نباشند. قطعاً موضوع ایران و امریکا فراتر از وجود چند اختلاف نظر است: واضح است که هم ایران با امریکا و هم بالعکس مسائلی دارند که حاضر به گفتگو درباره ی آن ها نیستند. آنچه قائلان به نظر چهارم در نظر دارند کنار گذاشتن این دو دسته از مسائل و پرداختن به موضوعاتی است که از نظر دوطرف قابل گفتگو هستند.
فایده ی این رویکرد این است که اولاً حوزه های حل شده مانند حائل عمل می کنند و از تلاش دیگر متخاصمان مانند اسرائیل برای رو آوردن مسائل گفتگوناپذیر و رادیکال شدن شرایط جلوگیری می شود.
ثانیاً با حل چند مسئله تنش در حوزه های جانبی بر هر حوزه که به عنوان تک مساله (مانند هسته ای) به راه حل رسیده فشار مضاعف وارد نمیشود و به شکنندگی راه حل ها کمک نمی شود.
سوم اینکه این بدل به سابقه ای می شود که از کنشگری تندروهای داخلی در دوطرف و تند کردن فضای فیمابین می کاهد.
اما مهمترین نقد به این رویکرد اولاً عدم اعتماد فیمابین است که همیشه کار را سخت می کند و دوم واقعی نبودن آن در شرایط موجود. سابقه بد ایالات متحده در نقض نتایج حاصله و بزرگتر از همه برجام نیز از اقبال این راهکار می کاهد.
- نگاه پنجم در وعاء ذهن تغییر بنیادین سیاست خارجی و به خصوص در رابطه با امریکاست: اینکه اصولاً هر آنچه مورد نظر امریکاست به واسطه ابرقدرت بودن آن مورد پذیرش ایران قرار گیرد و مردم و حاکمیت در ایران این همه دغدغه ی استقلال در تصمیم و عمل نداشته باشند. پذیرش خواست امریکا باعث رفع موانع می شود و گشایش در زمینه های مختلف حاصل می آید. این نگاه نه تنها هژمونی امریکا را قبول دارد بر این نظر است که اصولاً تن دادن به آن و «زیر چتر حمایتی امریکا قرار گرفتن» امریست موجب منافع ملی و بنابراین بهتر است برای رفاه بیشتر نه تنها توان هسته ای بلکه هر آن چیزی که موجب ناخرسندی غرب، امریکا و بدخواهانی چون اسرائیل است صرف نظر شود تا خاطر ایشان مکدر نشده و موضوع به طور یکجا و ناگهانی حل و فصل شده و ما در بلوک غرب قرار بگیریم.
این نگاه البته به هزینه های آن از جمله آسیب خوردن روحیه ملی، استقلال کشور، اصل حاکمیت ملی، نقد نشدن درخواست های ایران و افزایش خواسته های طرف مقابل پاسخ نمی دهد. ضمن آنکه مهمترین آسیبی که در این صورت متوجه کشوری چون ایران در منطقه ای چون خاورمیانه است تهدیدهای سخت امنیتی است که به واسطه ضعف در استقلال، تصمیم گیری و توان های راهبردی مختلف بر او مترتب خواهد بود. همچنین اساساً تضمینی وجود ندارد که این علاقه دوسویه بوده و ایالات متحده نیز همین میزان علاقه را برای اتحاد با ایران و حمایت از او داشته باشند؛ به خصوص با وجود رقابت ذاتی ایران با متحدان منطقه ای امریکا.
هر چه هست آنچه موضوعیت دارد اینکه باور کنیم حتی در رئالیستی ترین نگاه ها به روابط بین الملل نیز از منابع هشتگانه ی قدرت یکی روحیه ملی و یکی دیگر کیفیت دیپلماسی است. باید توجه کرد که لزوماً ممکن است روحیه ملی در اثر سیاست های تندروانه حفظ نشود و در نتیجه قدرت ملی کاهش یابد.
کیفیت دیپلماسی یعنی استفاده از کارآمدترین کادر و راهبرد در دیپلماسی یکی از مهمترین عناصر قدرت ملی است: این قدرت تنها با برنامه ریزی و بدون تکیه بر صدفه ها و استثنائات ممکن است. باید قاعده را صحیح چید و کشور را برای چنین موضوعاتی به خصوص از باب قدرت تحلیل و اطلاعات روزآمد کرد. کیفیت دیپلماسی یعنی قدرت نقد کردن اهرم هایی که قبلاً به صورت فنی مهیا شده و لزوماً در بازار سیاست بین الملل یک ارزش ندارد. بهترین سیاست سازان و مشاوران کسانی هستند که روزآمد ترین اطلاعات و تحلیل ها را در چند درجه از مطلوبیت برای استفاده در شرایط متنوع به کشور ارائه کنند و بهترین مذاکره کنندگان کسانی اند که بتوانند اهرم های ساخته شده را به بهترین وجه به کار گیرند و این خود تخصصی گران است که هم نیازمند تحصیلات مرتبط و هم تجربه مستقیم است.
نکته آخر آنکه نگاه منصفانه به این پنج گزینه اقتضا می کند که گزینه های میانه روانه از نقطه دید یک طرف طیف جزیی از طرف دیگر طیف قلمداد نشوند که در این صورت یک طرف ببر کاغذی ساخته و خود به آسانی شکارش می کند. جزییات هر نگاهی را باید از متولیان آن شنید نه اینکه هر طرف خود از جانب طرف مقابل نیز اظهار نظر کند.