نبايد گذاشت دنيا به «زندگي بدون ايران» عادت كند: يكي از مهم‌ترين آثار غيراقتصادي برجام افزايش ميزان نقش‌آفريني منطقه‌اي و بين‌المللي ايران است

 

منتشر شده در روزنامه اعتماد 7 دی 1401 - 

 

قطع‌نظر از مواضع رسمي در خصوص مذاكرات هسته‌اي كه حدود 20 سال اخير به وسيله تيم‌هاي مذاكره‌كننده مختلف جريان داشته است، واقع امر اين است كه هر طرف از چنين مذاكره و تحرّكي اهداف خاص خود را دنبال كرده است. مذاكرات همواره دو بال داشته است: هسته‌اي و رفع تحريم‌ها: اولي، محدوديت‌هايي هستند مورد توافق كه در عين اينكه آسيب ماهوي به صنعت هسته‌اي ايران نزنند، خواسته 1+5 به محوريت غرب يعني موضع اعلامي «اطمينان از صلح‌آميز بودن» را تامين كنند و دومي يعني رفع تحريم‌هاي بين‌المللي كه خواسته اساسي ايران بوده و خود به منظورهاي متنوعي پيگيري شده‌اند. اما به جز رفع موانع تحريمي اقتصاد كه انگيزه اصلي ايران در تمامي دوران دانسته و اعلام شده است واقع امر آن است كه تحريم و عدم آن هر دو آثار و تبعات متنوع ديگري نيز دارند. 
حتي اگر بخواهيم به سياق رئاليسم هانس مورگنتاو در كتاب «سياست ميان ملت‌ها» هم به روابط بين‌الملل نگاه كنيم، يكي از عوامل هشت‌گانه قدرت كشورها در مواجهه با يكديگر «كيفيت ديپلماسي» است. چه رسد به اينكه اساسا در دوره كنوني نه نظريه موسوم به رئاليسم برجسته‌ترين نظريه روابط بين‌الملل است و نه نسخه مورگنتاو روزآمدترين روايت آن. اما كيفيت ديپلماسي به جز قرار دادن كشور در موقعيت برجسته در مواجهه‌هاي دو جانبه، ترتيباتي را موجب مي‌شود كه كشور موضوع بحث را در مناسبات چندجانبه و بين‌المللي در جايگاه برجسته‌تر كنشگري قرار دهد. اين معنا البته بر اين مفروض استوار است كه كنشگري و نقش‌آفريني بين‌المللي مي‌تواند منافع ملي و ضمنا مصالح بين‌المللي را تقويت كند. 
از مهم‌ترين آثار غيراقتصادي برجام كه شايد اين روزها هر دم بيشتر عريان و در عين حال به‌طور روزافزون انكار مي‌شود، ميزان نقش‌آفريني منطقه‌اي و بين‌المللي ايران است: مذاكرات منجر به برجام از همان آغاز زمينه‌اي را در محيط بين‌المللي ايجاد كرد كه ايران بتواند به عنوان بازيگر موثر پذيرفته شده و در منطقه خاورميانه و غرب آسيا به همكاري با ديگر بازيگران موثر اين حوزه بپردازد. البته كه نقش ايران در اين معادلات همواره وجود داشته و ضمنا تابعي از قدرت منطقه‌اي نظامي و نفوذ معنايي ايران در گروه‌هاي مايل به اين كشور هم بوده است اما نمي‌توان انكار كرد كه مناسبات نزديك و فشرده با قدرت‌هاي جهاني در فاصله سال‌هاي 92 تا 94، مناسبات منطقه‌اي و بين‌المللي ايران را از سطح مذكور افزايش داده بود: بازيگري ايران اينك نه تنها با حفظ ابتكار عمل كشور به عنوان يك بازيگر مستقل در معادلات منطقه‌اي حفظ شده بود بلكه سطح آن افزايش يافته و از قضا اين موقعيت و بازيگري از سوي ديگر طرف‌ها و به‌طور كلي بازيگران عمده محيط بين‌المللي به عنوان بخشي از راه‌حل پذيرفته شده بود. 
از مهم‌ترين نمونه‌هاي مشاركت ايران به عنوان عضو تاثيرگذار در معادلات سياسي منطقه ابتكار آستانه بود كه در سال‌هاي بعد از اجرايي شدن برجام براي صلح در سوريه توسط ايران، روسيه و تركيه شكل گرفت و از قضا موثر هم افتاد. همزمان با ابتكار آستانه ايده‌هاي مشابه توسط تركيب‌هاي ديگري از بازيگران و كنشگران مطرح شدند كه هيچ‌كدام به قدر كفايت موثر واقع نشدند. واقعيت اين بود كه اين بازيگري فعال ايران كه حتي توسط امريكا و اروپا نيز به نحوي پذيرفته شد و نهايتا هم محل اثر در روند صلح سوريه واقع شد به جز معادلات ميدان ناشي از كنش‌ها و نزديكي‌هاي راهبردي ايران بيش از گذشته و معلول معادلات سياسي و ديپلماتيك ناشي از مذاكرات تنگاتنگي بود كه به عنوان نتيجه‌اي جانبي، ظرفيت بازيگري كشور را افزايش داده بود. 
اتفاقا از دلايل مخالفت اساسي رقبا و خصم‌هاي منطقه‌اي ايران نظير عربستان سعودي و اسراييل با برجام همين عامل نقش‌آفريني روزافزون ايران در معادلات بود. به‌طوري كه اگر به گذشته برگشته و سابقه بعد از برجام مرور شود شاهد نوعي واكنش منفعلانه آنها در پاسخ به كنشگري‌ها و همكاري‌هاي بين‌المللي ايران خواهيم بود.

اجماع‌سازي و همراه كردن كشورها با خود از شاخص‌ترين رويكردهاي موثر در پيشبرد اهداف يك كشور يا جمع در محيط بين‌المللي است و از اين روست كه حتي كشوري مانند ايالات متحده امريكا به‌رغم قدرت هنوز با فاصله اقتصادي و نظامي و نيز حق وتو كه در اختيار دارد مدام تلاش مي‌كند تا منويات خود را در محيط بين‌المللي از طريق همراه كردن ديگر كشورها و اقدام براي نوعي يارگيري و در صورت امكان اجماع‌سازي بين‌المللي پيش ببرد و صرفا بر قدرت سخت خود اكتفا نكند. امري كه در دوران حكومت دموكرات‌ها بر كاخ سفيد تقويت شده و در دوران رياست‌جمهوري دونالد ترامپ از همه كمتر و ضعيف‌تر بوده است و البته اين خود يكي از مهم‌ترين محورهاي انتقاد به اين دوران از سوي دموكرات‌ها و نيز جمهوري‌خواهان با سابقه بود. 
اين امر البته منحصر به امريكا نيست بلكه به نظر مي‌رسد افزايش ظرفيت كنشگري از راه تعاملات موردي با دولت‌ها بر سر موضوعي خاص و نه صرفا داشتن متحدان نزديك دولتي و غيردولتي آموزهاي تكرار شونده است كه شايد بتوان آن را از كارويژه‌هاي اصلي دستگاه سياست خارجي بر شمرد. 
در مقابل اما با به حاشيه رفتن مذاكرات واقعي و محتوايي احياي برجام و نيز اقدام‌هايي كه در حوزه‌هاي ديگر بر محدود و منزوي ساختن ايران مشاهده مي‌شود به نظر مي‌رسد عمق و قوام ارتباطات بين‌المللي ايران به خصوص در راستاي كنشگري موثر در موضوعات مشترك بين‌المللي، به عنوان بخشي از راه‌حل، ضعيف‌تر و كمتر مي‌شود كه شايد بتوان آن را در ضعف كارگزاري در بخش فوقاني هرم وزارت امور خارجه دنبال كرد. 
ضمن آنكه با پيش رفتن اين روند، به تدريج نمايندگي‌هاي كشور نيز حاشيه مهم‌تر از متن ماموريت خود را كمرنگ‌تر خواهند يافت و بلكه از دست خواهند داد و آن كنشگري موثر مبتني بر اعتماد به نفسي است كه از كنشگري راس وزارت امور خارجه تزريق مي‌شود، به‌طوري كه نمايندگي صرفا به محلي براي تشريفات فيمابين با كشور ميزبان تبديل مي‌شود و كادر با سابقه وزارت خارجه نيز اعتماد به نفس و ابتكار خود را براي ورود به راه‌حل‌سازي در مسائل بين‌المللي و گفت‌وگوهاي چندجانبه در خصوص مسائل فرا ملي از دست خواهد داد. 
ضمن آنكه بايد به اين نكته توجه كرد كه ايران به‌طور طبيعي در بلوك‌هاي قوميتي، زباني، منطقه‌اي، مذهبي و حتي بلوك‌هاي اقتصادي مطرح جهان واقع نشده و بنابراين همواره نياز به تحرك براي يارگيري بيشتر در سطح دولتي و تثبيت نقش خود در معادلات بين‌المللي دارد. 
به هر حال نتيجه جانبي برجام براي نقش‌آفريني بيشتر ايران در معادلات بين‌المللي و منطقه‌اي به پايان خود رسيده و اين حساب خالي شده است. شاهد اين معنا هم تلاش‌هايي است كه اين روزها براي انزواي ايران چه در مجامع بين‌المللي و چه در ابتكارات و گفت‌وگوها شاهديم: به‌طوري‌كه ايران نه تنها عضو تعيين‌كننده و مبتكر نيست بلكه از اساس عضويت آن تا حد ممكن توسط ديگران محدود مي‌شود و اين در سخنان ايمانوئل مكرون، دولت جديد آلمان و ... قابل رصد است. ضمن اينكه تحرك وزير محترم امور خارجه و معاونان ايشان در سفرها و ملاقات‌هاي موثّر و محتوايي با كشورهاي ذي‌نفوذ و واجد قدرت و تاثير منطقه‌اي و بين‌المللي در مقايسه با دوران‌هاي مختلف مشابه، قابل ارزيابي كمّي و كيفي است. 
براي اجتناب از هرگونه انزوا در محيط بين‌المللي البته نمي‌توان منتظر از بين رفتن تخاصم خصم‌ها، رقابت رقيبان يا تغيير ناگهاني معادلات به نحوي بود كه موقعيت ما به طرفه‌العيني دگرگون شود. بلكه اين مهم نياز به طرح‌ريزي و اجراي حرفه‌اي و عالمانه‌اي دارد كه اولا پاي در واقعيت روي زمين و نه تحليل‌هاي منقضي شده يا صرفا ذهني داشته باشد و ثانيا كارگزار متناسب را در اختيار داشته باشد: دستگاه سياست خارجي روابط عمومي معادلات ديگر نيست بلكه خود مي‌تواند مبتكر و اتفاقا منشأ اثر در معادلات قدرت‌آفرين براي كشور باشد. به شرحي كه رفت، كيفيت ديپلماسي خود عنصر قدرت‌آفرين است و مي‌تواند حساب ذخيره‌اي براي افزايش ميزان نقش‌آفريني بين‌المللي كشور فراهم آورد و حركت در جهت معكوس مي‌تواند به كمرنگ و بلكه حذف شدن كشور از معادلات عمده بين‌المللي منجر شود كه البته خسارتي جبران‌ناپذير است: نبايد گذاشت دنيا به «زندگي بدون ايران» عادت كند.


  كيفيت ديپلماسي به جز قرار دادن كشور در موقعيت برجسته در مواجهه‌هاي دو جانبه، ترتيباتي را موجب مي‌شود كه كشور موضوع بحث را در مناسبات چندجانبه و بين‌المللي در جايگاه برجسته‌تر كنشگري قرار دهد
  دستگاه سياست خارجي روابط عمومي معادلات ديگر نيست بلكه خود مي‌تواند مبتكر و اتفاقا منشأ اثر در معادلات قدرت‌آفرين براي كشور باشد. كيفيت ديپلماسي خود عنصر قدرت‌آفرين است و مي‌تواند حساب ذخيره‌اي براي افزايش ميزان نقش‌آفريني بين‌المللي كشور فراهم آورد و حركت در جهت معكوس مي‌تواند به كمرنگ و بلكه حذف شدن كشور از معادلات عمده بين‌المللي منجر شود كه البته خسارتي جبران‌ناپذير است 
  براي اجتناب از هرگونه انزوا در محيط بين‌المللي البته نمي‌توان منتظر از بين رفتن تخاصم خصم‌ها، رقابت رقيبان يا تغيير ناگهاني معادلات به نحوي بود كه موقعيت ما به طرفه‌العيني دگرگون شود. بلكه اين مهم نياز به طرح‌ريزي و اجراي حرفه‌اي و عالمانه‌اي دارد كه پاي در واقعيت روي زمين و نه تحليل‌هاي منقضي شده يا صرفا ذهني داشته باشد.